کلمه جو
صفحه اصلی

بدجلو

لغت نامه دهخدا

بدجلو. [ ب َ ج ِ ل َ / لُو ] (ص مرکب ) اسپ سرکش . (غیاث اللغات ). اسبی که مطاوعت سوار نکند. (آنندراج ). ستور سرکش که بواسطه ٔ لگام رام نگردد. (ناظم الاطباء) :
پربجولان مباش تیزعنان
توسن روزگار بدجلو است .

نورالدین ظهوری (از آنندراج ).




کلمات دیگر: