کلمه جو
صفحه اصلی

بددرونی

لغت نامه دهخدا

بددرونی . [ ب َدْ، دَ] (حامص مرکب ) بد باطنی . بداندیشی : اگر وی (شیطان ) را اطاعت داری در تو صفت گربزی و خیانت و تخلیط و بددرونی و فریفتن و تلبیس بدید آید. (کیمیای سعادت ).



کلمات دیگر: