کلمه جو
صفحه اصلی

بر رو

لغت نامه دهخدا

بر رو. [ ب َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف بر رخ .یک سمت رو. کنایه از رخسار. (آنندراج ) :
گذشت از آن بر رو زلف با خطش سر زد
کنون نهاده ز هر حلقه چشم بر کمرش .

کلیم (آنندراج ).




کلمات دیگر: