کلمه جو
صفحه اصلی

جان آسودن

لغت نامه دهخدا

جان آسودن . [ دَ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . فارغ البال شدن . آرامش یافتن . استراحت کردن روح :
بوس تو نیازموده ام لیکن
دشنام دهی که جان بیاسایم .

؟




کلمات دیگر: