چارگهر. [ گ ُ هََ ] (اِ مرکب ) چارگوهر. چار عنصر. چارآخشیج . عناصر اربعه . آب و خاک و باد و آتش :
پسری چون تو نزادند در این شش روزن
هفت سیاره و نه دایره و چارگهر.
پیر حکمت نه پیر هفت اختر
پیر ملت نه پیر چارگهر.
بر هفت خزانه در گشاده
بر چارگهر قدم نهاده .
و رجوع به چارگوهر و چهارگوهر شود.
پسری چون تو نزادند در این شش روزن
هفت سیاره و نه دایره و چارگهر.
سنایی .
پیر حکمت نه پیر هفت اختر
پیر ملت نه پیر چارگهر.
سنایی .
بر هفت خزانه در گشاده
بر چارگهر قدم نهاده .
نظامی .
و رجوع به چارگوهر و چهارگوهر شود.