کلمه جو
صفحه اصلی

چیزلیزک

لغت نامه دهخدا

چیزلیزک . [ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چیزلیز :
چون چیزلیزکی بهم افتاده بارزو
گفتی بنزد ما به امانت نهاده بود.

انوری .




کلمات دیگر: