کلمه جو
صفحه اصلی

حشرآباد

لغت نامه دهخدا

حشرآباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه . بخش شوسف شهرستان بیرجند. واقع در 57هزارگزی شمال باختری شوسف و سه هزارگزی شمال کلاته نو. ناحیه ای است واقع در دامنه گرمسیر. دارای 276 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات ، بنشن . اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است . باصطلاح محلی حسرآباد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


حشرآباد. [ ح َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرغک . بخش راین شهرستان بم . واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری راین و چهارهزارگزی خاور شوسه ٔ بم به جیرفت . دارای 25 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).



کلمات دیگر: