کلمه جو
صفحه اصلی

خرخور

لغت نامه دهخدا

خرخور. [ خ َ ] (ع اِ صوت ) خِرخِر. (منتهی الارب ). رجوع به خِرخِر شود. || (ص ، اِ) ماده شتر بسیارشیر. (منتهی الارب ). || مرد خوش خوراک ، خوش پوشاک ، خوش فراش . (منتهی الارب ).


خرخور. [ خ َ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) وصف است برای چیزی بخصوص میوه ای که قابلیت خوردن خود را از دست داده است .



کلمات دیگر: