خردگوش . [ خ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گوش خرد و کوچک دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). اَسْک . (تاج المصادر بیهقی ). اَصْمَع. اَقْنَف . اَصَک . حُذُنّة. سُکاکة.
خردگوش
لغت نامه دهخدا
کلمات دیگر:
خردگوش . [ خ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گوش خرد و کوچک دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). اَسْک . (تاج المصادر بیهقی ). اَصْمَع. اَقْنَف . اَصَک . حُذُنّة. سُکاکة.