صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ب" - لغت نامه دهخدا
برهل
برهلیا
برهم
برهم خوردن
برهم خوردگی
برهم درهم
برهم دوختن
برهم زدن
برهم زدگی
برهم شدن
برهم نشاندن
برهم نشستن
برهم نشسته
برهم نهادن
برهما
برهما پوترا
برهماپوترا
برهمایی
برهمدوزی
برهمزن
برهمن
برهمن آباد
برهمن اباد
برهمند
برهمندی
برهمنی
برهمه
برهمپتر
برهمکار
برهمی
برهنجیدن
برهنه
برهنه ساختن
برهنه شدن
برهنه نمودن
برهنه کردن
برهنه گردیدن
برهنه گشتن
برهنگی
برهنیا
برهه
برهوت
برهوتی
برهود
برهودن
برهوده
برهون
برهوه
بیشتر