تصیح

تصید

تصیر

تصیطر

تصیع

تصیف

تصیو

تصیی

تصییح

تصیید

تصییر

تصییص

تصییغ

تصییف

تضاجر

تضاجع

تضاجم

تضاحک

<hr> مترادف تضاد : اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ، دشمنی، ضدیکدیگربودن، متضاد بودن، مخالف یکدیگر بودن ، ضدیت داشتن <hr> متضاد تضاد : تماثل، سازگاری، سازگار بودن، موافق بودن <hr> برابر پارسی : دوگانگی، نا همسانی، ناجوری، پارادخش، در برابر، رویارویی

مترادف تضاد : اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ، دشمنی، ضدیکدیگربودن، متضاد بودن، مخالف یکدیگر بودن ، ضدیت داشتن متضاد تضاد : تماثل، سازگاری، سازگار بودن، موافق بودن برابر پارسی : دوگانگی، نا همسانی، ناجوری، پارادخش، در برابر، رویارویی

تضاد

تضارب

تضارس

تضازن

<hr> مترادف تضاعف : دوبرابر شدن، دوچندان شدن، دوچندان کردن، مضاعف کردن

مترادف تضاعف : دوبرابر شدن، دوچندان شدن، دوچندان کردن، مضاعف کردن

تضاعف

تضاعیف

تضاغط

تضاغن

تضاغی

تضاف

تضافر

تضافط

تضافن

تضال

تضام

تضامم

<hr> مترادف تضامن : ضامن یکدیگر شدن، کفیل یکدیگر شدن <hr> برابر پارسی : همبایستی

مترادف تضامن : ضامن یکدیگر شدن، کفیل یکدیگر شدن برابر پارسی : همبایستی

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا