تطویق

<hr> مترادف تطویل : اطاله، تفصیل، درازا، درازگویی، زیاده گویی ، دراز کردن، طول دادن <hr> متضاد تطویل : ایجاز

مترادف تطویل : اطاله، تفصیل، درازا، درازگویی، زیاده گویی ، دراز کردن، طول دادن متضاد تطویل : ایجاز

تطویل

تطیاب

تطیب

تطیخ

<hr> مترادف تطیر : فال، مرغوا، فال بدزدن، مرغوا زدن، به فال بد گرفتن

مترادف تطیر : فال، مرغوا، فال بدزدن، مرغوا زدن، به فال بد گرفتن

تطیر

تطیله

تطین

تطییب

تطییح

تطییخ

تطییر

تطییف

تطیین

تظارف

تظافر

تظالم

<hr> مترادف تظاهر : ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام فریبی، وانمودسازی، خودنمایی، عرض اندام، آشکار شدن، ظاهرشدن، خودنمایی کردن <hr> برابر پارسی : خود نمایی، مردم فریبی، خودستایی، فرانمودی، آشکار شدن، پدیداری، دگر فریبی، وانمود

مترادف تظاهر : ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام فریبی، وانمودسازی، خودنمایی، عرض اندام، آشکار شدن، ظاهرشدن، خودنمایی کردن برابر پارسی : خود نمایی، مردم فریبی، خودستایی، فرانمودی، آشکار شدن، پدیداری، دگر فریبی، وانمود

تظاهر

تظاهر نمودن

<hr> مترادف تظاهرات : میتینگ، راه پیمایی اعتراض آمیز، راه پیمایی، اعتراض سیاسی <hr> برابر پارسی : راهپیمایی

مترادف تظاهرات : میتینگ، راه پیمایی اعتراض آمیز، راه پیمایی، اعتراض سیاسی برابر پارسی : راهپیمایی

تظاهرات

تظبظب

تظرف

تظرمط

تظریب

تظفیر

تظلل

<hr> مترادف تظلم : پناه جویی، دادخواهی، شکایت، شکوائیه، شکوه، فریادخواهی، دادخواستن، دادخواهی کردن، شکایت کردن، ستم کشیدن <hr> برابر پارسی : گَرزِش

مترادف تظلم : پناه جویی، دادخواهی، شکایت، شکوائیه، شکوه، فریادخواهی، دادخواستن، دادخواهی کردن، شکایت کردن، ستم کشیدن برابر پارسی : گَرزِش

تظلم

تظلم آوردن

تظلم اوردن

تظلم برآوردن

تظلم براوردن

تظلم بردن

تظلم دار

تظلم زدن

تظلم کردن

تظلم کنان

تظلمگاه

تظلی

تظلیف

<hr> مترادف تظلیل : سایه افکنی، سایه افکندن، سایبان سازی

مترادف تظلیل : سایه افکنی، سایه افکندن، سایبان سازی

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا