<hr> مترادف تعالی : برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت، بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن <hr> برابر پارسی : برتری، والایی

مترادف تعالی : برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت، بلندپایه شدن، بلندقدر شدن، رفعت یافتن برابر پارسی : برتری، والایی

تعالی

تعالیق

<hr> مترادف تعالیم : آموزش ها، تعلیم ها، درس ها

مترادف تعالیم : آموزش ها، تعلیم ها، درس ها

تعالیم

تعامس

تعامش

<hr> مترادف تعامل : سروکار، واکنش <hr> برابر پارسی : همکنش

مترادف تعامل : سروکار، واکنش برابر پارسی : همکنش

تعامل

تعامه

تعامی

تعاند

تعانق

تعانیق

تعاهد

تعاود

تعاوذ

تعاور

<hr> مترادف تعاون : تعاضد، خودیاری، دست گیری، هم دستی، همیاری، یاری، خودیاری کردن، همیاری کردن <hr> برابر پارسی : همکاری، همراهی، دستیاری، هم یاری

مترادف تعاون : تعاضد، خودیاری، دست گیری، هم دستی، همیاری، یاری، خودیاری کردن، همیاری کردن برابر پارسی : همکاری، همراهی، دستیاری، هم یاری

تعاون

تعاونی

تعاوک

تعاوی

تعاویذ

تعاکر

تعاکس

تعاکظ

تعایر

تعایش

تعایی

<hr> مترادف تعب : الم، بیدماغی، رنج، رنجوری، رنجه، زجر، زحمت، سختی، عذاب، عنت، کلال، گرفتاری، ماندگی، محنت، مرارت، مشقت، رنجه شدن، به زحمت افتادن، مانده شدن

مترادف تعب : الم، بیدماغی، رنج، رنجوری، رنجه، زجر، زحمت، سختی، عذاب، عنت، کلال، گرفتاری، ماندگی، محنت، مرارت، مشقت، رنجه شدن، به زحمت افتادن، مانده شدن

تعب

تعب دادن

تعب فروش

تعب کاه

تعب کشیدن

تعبب

تعبد

تعبدا

تعبداً

تعبس

تعبش

تعبشم

تعبعب

تعبقس

تعبی

تعبید

<hr> مترادف تعبیر : بیان، تاویل، تبیین، تفسیر، شرح، اصطلاح، ترکیب، تمثیل، نقل، خواب گزاری، تلقی، عبارت، بیان کردن، تاویل کردن، تفسیر کردن، شرح دادن <hr> برابر پارسی : بازگویی، خواب گذاری، گزارش

مترادف تعبیر : بیان، تاویل، تبیین، تفسیر، شرح، اصطلاح، ترکیب، تمثیل، نقل، خواب گزاری، تلقی، عبارت، بیان کردن، تاویل کردن، تفسیر کردن، شرح دادن برابر پارسی : بازگویی، خواب گذاری، گزارش

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا