تدخیل

<hr> مترادف تدخین : دود کردن، دود کشیدن، سیگار کشیدن

مترادف تدخین : دود کردن، دود کشیدن، سیگار کشیدن

تدخین

تدراء

تدراءه

تدرب

تدربس

تدربو

تدرج

تدردر

تدرس السنقل

تدرع

تدره

تدرو

تدرویه

تدرک صویی

تدری

تدریب

<hr> برابر پارسی : رفته رفته، اندک اندک

برابر پارسی : رفته رفته، اندک اندک

تدریج

<hr> برابر پارسی : خرده خرده، پایه پایه، پله پله، کم کم | ( تدریجاً ) کم کم، آهسته آهسته

برابر پارسی : خرده خرده، پایه پایه، پله پله، کم کم | ( تدریجاً ) کم کم، آهسته آهسته

تدریجا

تدریجاً

تدریجی

<hr> مترادف تدریس : آموزش، تعلم، درس دادن، درس گفتن <hr> متضاد تدریس : تحصیل <hr> برابر پارسی : آموزش دادن، آموختن

مترادف تدریس : آموزش، تعلم، درس دادن، درس گفتن متضاد تدریس : تحصیل برابر پارسی : آموزش دادن، آموختن

تدریس

تدریس کردن

تدریع

تدریق

تدریم

تدریه

تدریک

تدسس

تدسکو

تدسیس

تدسیم

تدسیه

تدشن

تدعال

تدعب

تدعث

تدعدع

تدعر

تدعص

تدعه

تدعکس

تدعیس

تدفق

تدفن

تدفو

تدفیف

تدفیق

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا