صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "خ" - لغت نامه دهخدا
خانم رئیس
خانم سه لک
خانم شیخان
خانم علیلو
خانم کهنه
خانم کوچک
خانمان
خانمان سوختن
خانمان سوز
خانمانسوز
خانمرود
خانملا
خانمکان
خانمی
خانمیر
خانه
خانه آباد
خانه آبادان
خانه آرای
خانه اباد
خانه ابادان
خانه اخرت
خانه ارای
خانه افروز
خانه باز
خانه باف
خانه بدوش
خانه بدوشی
خانه بر
خانه بر باد بود
خانه بر باد بودن
خانه بر بادی
خانه بر خروس ب
خانه بر خروس بار بودن
خانه بر خروس بار کردن
خانه برانداختن
خانه برانداز
خانه براندازی
خانه برداشتن ک
خانه برداشتن کمان
خانه بردن
خانه بردوش
خانه برق
خانه بره
خانه برهم خورد
خانه برهم خوردن
خانه برهم زن
خانه بری
بیشتر