صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "خ" - لغت نامه دهخدا
خبز الکعک
خبز رومی
خبز مبرود
خبزارزی
خبزالحواری
خبزالخشکار
خبزالسمید
خبزالضفادع
خبزالطابق
خبزالطابون
خبزالغراب
خبزالغرنی
خبزالقرود
خبزالقطایف
خبزالمشایخ
خبزالمله
خبزالکعک
خبزده
خبزدو
خبزدوک
خبزدوکه
خبزرزی
خبزه
خبزون
خبزونه
خبزی
خبس
خبش
خبشی
خبص
خبط
خبط دماغ
خبط عشواء
خبط و خطا
خبط کردن
خبطه
خبطه خبطه
خبطهً خبطهً
خبع
خبعثن
خبعثنه
خبعثه
خبعجه
خبعله
خبعه
خبق
خبقاء
خبقه
بیشتر