صندوق ساعت

صندوق سر

صندوق سینه

صندوق شمع

صندوق عهد

صندوق پست

صندوق پیل

صندوقخانه

صندوقدار

صندوقداری

صندوقلو

صندوقه

صندوقه ٔ سینه

<hr> مترادف صندوقچه : جعبه، مجری، محفظه <hr> برابر پارسی : کارسانک، یخدان

مترادف صندوقچه : جعبه، مجری، محفظه برابر پارسی : کارسانک، یخدان

صندوقچه

صندوقچه ٔ سر

صندوقی

صندک

صندید

صنصن

صنط

صنطور

<hr> مترادف صنع : آفرینش، ابداع، خلقت، ساخت، ساخته، صنعت <hr> برابر پارسی : ساختن، آفرینش، هنر

مترادف صنع : آفرینش، ابداع، خلقت، ساخت، ساخته، صنعت برابر پارسی : ساختن، آفرینش، هنر

صنع

صنع الیدین

صنع قسی

صنعا

صنعاء

صنعائی

صنعالیدین

صنعان

صنعانی

صنعاﷲ افندی

صنعبر

صنعبه

<hr> مترادف صنعت : تکنیک، حرفه، ساختن، صناعت، صنع، فن، هنر <hr> برابر پارسی : کار، پیشه، هنر، ساختاری

مترادف صنعت : تکنیک، حرفه، ساختن، صناعت، صنع، فن، هنر برابر پارسی : کار، پیشه، هنر، ساختاری

صنعت

صنعت تسمیط

صنعت سخن

صنعت کار

صنعت یدی

<hr> مترادف صنعتکار : پیشه ور، صنعتگر

مترادف صنعتکار : پیشه ور، صنعتگر

صنعتکار

<hr> مترادف صنعتگر : استاد، پیشه ور، تکنیسین، صانع، صنعت کار <hr> برابر پارسی : پیشه ور، دست ورز، ورزی

مترادف صنعتگر : استاد، پیشه ور، تکنیسین، صانع، صنعت کار برابر پارسی : پیشه ور، دست ورز، ورزی

صنعتگر

صنعتگری

<hr> برابر پارسی : فَیاواری، هنروری، کاری، ساختاری

برابر پارسی : فَیاواری، هنروری، کاری، ساختاری

صنعتی

صنعه

صنعهالفرس

صنعی

صنعی زاده

<hr> مترادف صنف : جنس، نوع، رسته، سنخ، طبقه، فرقه، قسم، پیشه، حرفه، دسته، رده، کلاس، گونه <hr> برابر پارسی : رسته، گروه، رشته، بخش

مترادف صنف : جنس، نوع، رسته، سنخ، طبقه، فرقه، قسم، پیشه، حرفه، دسته، رده، کلاس، گونه برابر پارسی : رسته، گروه، رشته، بخش

واژه های حرف "ص" - لغت نامه دهخدا