فاقر

فاقران

فاقرلو

فاقره

فاقشیر

فاقع

فاقعه

<hr> مترادف فاقه : افلاس، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، عسرت، فقر، نداری، نیازمندی

مترادف فاقه : افلاس، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، عسرت، فقر، نداری، نیازمندی

فاقه

فاقوس

فاقیه

<hr> مترادف فال : شگون، مروا، نفوس، استخاره، تطیر، تفال، کپه، بخت، طالع <hr> برابر پارسی : شگون، بخت، پیشگویی، پیش بینی

مترادف فال : شگون، مروا، نفوس، استخاره، تطیر، تفال، کپه، بخت، طالع برابر پارسی : شگون، بخت، پیشگویی، پیش بینی

فال

<hr> برابر پارسی : پیشگوی، کف بین

برابر پارسی : پیشگوی، کف بین

فال بین

فال دیدن

فال زدن

فال زن

فال سبحه

فال سنگک

فال شانه

فال طغرا

فال فال

فال قهوه

فال مال

فال نخود

فال کردن

فال کلند

فال گذاشتن

فال گرفتن

فال گوش

فال گیر

فالاد

فالافس سقلینوس

فالاقنش

فالامس

فالامغرسطس

فالامینی

فالانجقون

فالانجیطوس

فالتو

فالج

فالح

فالر

فالرغس

فالرمون

فالری

فالس

فالطراحین

فالظ

فالعه

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ف" - لغت نامه دهخدا