صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ق" - لغت نامه دهخدا
قدسیان
قدع
قدعه
قدغ
قدغن
قدغنچی
قدف
قدقد
قدقداء
قدم
قدم از جان برآوردن
قدم از جان برا
قدم افشردن
قدم بازپس گرفت
قدم بازپس گرفتن
قدم بر سر چیزی
قدم بر سر چیزی نهادن
قدم بر سر کار خ
قدم بر سر کار خود نهادن
قدم برگرفتن
قدم بریدن
قدم به میان گ
قدم به میان گذاشتن
قدم بوس
قدم جای
قدم جفت کردن
قدم خاک
قدم داشتن
قدم دوز
قدم را گلبانگ
قدم را گلبانگ زدن
قدم رنجه فرمود
قدم رنجه فرمودن
قدم رنجه کردن
قدم زدن
قدم سودن
قدم شمار
قدم شمرده نهاد
قدم شمرده نهادن
قدم صدق
قدم نهادن
قدم کشیدن
قدم گشادن
قدما
قدماء
قدماس
قدمان
قدمت
بیشتر