ناصور

ناصیت

ناصیف

ناصیف معلوف

<hr> مترادف ناصیه : پیشانی، جبهه، جبین، ناصیت، چهره، رخ، رخسار، رو، وجنه <hr> برابر پارسی : پیشانی

مترادف ناصیه : پیشانی، جبهه، جبین، ناصیت، چهره، رخ، رخسار، رو، وجنه برابر پارسی : پیشانی

ناصیه

ناصیه جای

ناصیه داران پاک

ناصیه زار

ناصیه سا ی

ناصیه سای

ناصیه کوب

ناصیه کوبان

ناض

ناضب

ناضج

ناضح

ناضحه

ناضد

ناضر

ناضره

ناضری

ناضف

ناضل

ناطایل

ناطب

ناطبه

ناطح

ناطر

ناطرون

ناطس

ناطع

ناطف

ناطفی

<hr> مترادف ناطق : خطیب، سخنران، سخنگو، سخنور، نطاق، گویا، متکلم، جاندار، ذی روح، مدرک، آشکار، بین <hr> متضاد ناطق : صامت <hr> برابر پارسی : سخنران، سخنگو، سخنگوی، سخنور، گویا

مترادف ناطق : خطیب، سخنران، سخنگو، سخنور، نطاق، گویا، متکلم، جاندار، ذی روح، مدرک، آشکار، بین متضاد ناطق : صامت برابر پارسی : سخنران، سخنگو، سخنگوی، سخنور، گویا

ناطق

ناطق اصفهانی

ناطق بحق

ناطق بنارسی

ناطق دهلوی

ناطق لکهنوئی

ناطق کشمیری

<hr> مترادف ناطقه : تکلم، قوه نطق، گویایی

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا