ورشانه

ورشتاد

ورشتان

ورشتن

ورشتک

ورشنان

ورشه

ورشو

ورشک

<hr> مترادف ورشکست : خانه خراب، مالباخته، مفلس، ورشکسته

مترادف ورشکست : خانه خراب، مالباخته، مفلس، ورشکسته

ورشکست

ورشکست شدن

ورشکستن

<hr> مترادف ورشکسته : خانه خراب، مالباخته، محجور، مفلس

مترادف ورشکسته : خانه خراب، مالباخته، محجور، مفلس

ورشکسته

<hr> مترادف ورشکستگی : افلاس، خانه خرابی

مترادف ورشکستگی : افلاس، خانه خرابی

ورشکستگی

ورشیم

ورص

ورض

ورطات

<hr> مترادف ورطه : پرتگاه، غرقاب، گرداب، لجنزار، لجه، مغاک، مهلکه <hr> برابر پارسی : گرداب، مرداب، منجلاب

مترادف ورطه : پرتگاه، غرقاب، گرداب، لجنزار، لجه، مغاک، مهلکه برابر پارسی : گرداب، مرداب، منجلاب

ورطه

ورطوری

<hr> مترادف ورع : اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد <hr> متضاد ورع : ناپارسایی <hr> برابر پارسی : پرهیزکاری، پارسایی

مترادف ورع : اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد متضاد ورع : ناپارسایی برابر پارسی : پرهیزکاری، پارسایی

ورع

ورعه

ورغ

ورغا

ورغاره

ورغاه

ورغست

ورغسر

ورغشت

ورغلانیدن

ورغلانیده

ورغلانیدگی

ورغلنبیدن

ورغلنبیده

ورغن

ورف

ورفان

<hr> مترادف ورق : برگ، صحیفه، صفحه، لا، ورقه <hr> برابر پارسی : برگ، برگه

مترادف ورق : برگ، صحیفه، صفحه، لا، ورقه برابر پارسی : برگ، برگه

واژه های حرف "و" - لغت نامه دهخدا