صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "گ" - لغت نامه دهخدا
گریاندنی
گریاننده
گریانندگی
گریانی
گریانیدن
گریانیدنی
گریب
گریبالدی
گریبان
گریبان دامن کر
گریبان دامن کردن
گریبان دریدن
گریبان دریده
گریبان دشت
گریبان ریختن
گریبان سمور
گریبان پاره کر
گریبان پاره کردن
گریبان چاک کرد
گریبان چاک کردن
گریبان چراغی گ
گریبان چراغی گرفتن
گریبان کردن
گریبان کردی
گریبان کسی راگ
گریبان کسی راگرفتن
گریبان کش
گریبان کشیدن
گریبان کوه
گریبان گرفتن
گریبان گسل
گریبان گشودن
گریبانه
گریبانک
گریبانگه
گریبانگیر
گریبانگیر شدن
گریبانی
گریبایدف
گریت
گریتان
گریج
گریجه
گریختن
گریختن گاه
گریختنگاه
گریختنی
گریخته
بیشتر