دانشنامه آزاد فارسی

تجدد محمدرضا

تجدد مهین

تجدید رابطه

تجدید مطلع

<hr> برابر پارسی : بازنگری

تجدید نظر

تجدیدنظرطلبی

تجر احمد قدسی

<hr> مترادف تجربه : آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک، آزمودگی، خبرت، خبرگی، آزمودن، آزمایش کردن <hr> برابر پارسی : آزمون، کارآزمایی

مترادف تجربه : آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک، آزمودگی، خبرت، خبرگی، آزمودن، آزمایش کردن برابر پارسی : آزمون، کارآزمایی

تجربه

تجربه بیرون از بدن

تجربه دم مرگ

تجربه گرایی

تجربیات

<hr> مترادف تجری : دلیری، گستاخی، دلیری کردن، گستاخی کردن

مترادف تجری : دلیری، گستاخی، دلیری کردن، گستاخی کردن

تجری

تجرید الاعتقاد

تجرید المنطق

تجریدالعقاید

تجریدالکلام

تجریش

تجریشی

<hr> مترادف تجزیه : افراز، تفکیک، جداسازی، مجزاسازی، انتزاع، انفصال، تحلیل، تفریق، تقسیم، تفکیک کردن، جزء جزء کردن ، جزء جزء شدن، آنالیز کردن <hr> متضاد تجزیه : ترکیب <hr> برابر پارسی : جداکردن، بند بند کردن، پاره، پاره پاره کردن، موشکافی، پارگی، پاره پاره شدن

مترادف تجزیه : افراز، تفکیک، جداسازی، مجزاسازی، انتزاع، انفصال، تحلیل، تفریق، تقسیم، تفکیک کردن، جزء جزء کردن ، جزء جزء شدن، آنالیز کردن متضاد تجزیه : ترکیب برابر پارسی : جداکردن، بند بند کردن، پاره، پاره پاره کردن، موشکافی، پارگی، پاره پاره شدن

تجزیه

تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار

تجزیه به روش فعال سازی

تجزیه ترکیب

تجزیه حجمی

تجزیه دوگانه

تجزیه زمین شیمیایی

تجزیه عنصر کمیاب

تجزیه فعال سازی نوترون

تجزیه مضاعف

تجزیه و تحلیل نتایج کلیدی

تجزیه و تلاشی

تجزیه وتحلیل سیستم

تجزیه پذیر زیستی

تجزیه کمی

تجزیه کننده

تجزیه کیفی

تجزیه گرده

تجزیه گرمایی

تجسد

تجسم اعمال

تجسیم

<hr> مترادف تجلی : بروز، پیدایی، جلوه، جلوه گری، ظهور، نمود، تابش، روشنی، فروزش، آشکار شدن، جلوه کردن، ظاهر شدن، روشن شدن، جلوه گر شدن، مشهود گردیدن، به جلوه درآمدن <hr> برابر پارسی : آشکار، درخشان، نمایان، نمود

مترادف تجلی : بروز، پیدایی، جلوه، جلوه گری، ظهور، نمود، تابش، روشنی، فروزش، آشکار شدن، جلوه کردن، ظاهر شدن، روشن شدن، جلوه گر شدن، مشهود گردیدن، به جلوه درآمدن برابر پارسی : آشکار، درخشان، نمایان، نمود

واژه های حرف "ت" - دانشنامه آزاد فارسی