دانشنامه آزاد فارسی

جفت مرتب

جفت نیرو

جفت و طاق

جفت وجورکاری

جفت کن

<hr> مترادف جفت گیری : بارورسازی، گشن، لقاح، جماع، مباشرت، مقاربت

مترادف جفت گیری : بارورسازی، گشن، لقاح، جماع، مباشرت، مقاربت

جفت گیری

جفت گیری کاذب

جفت یابی

جفتان

جفتک چارکش بازی

جفر

جفرز رابینسون

جفرسون تامس

جفرسون سیتی

جفره

جفری مانموتی

جفریز ریچارد

جفریز لاینل

جفنه

جقه

<hr> مترادف جل : پلاس، پوشش، گلیم، نمد، همه <hr> برابر پارسی : پَلاس، پلاس، کبوک

مترادف جل : پلاس، پوشش، گلیم، نمد، همه برابر پارسی : پَلاس، پلاس، کبوک

جل

<hr> مترادف جلا : برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب وتاب، رونق، آوارگی <hr> برابر پارسی : درخشندگی، زنگارزدایی، پرداخت، تابش

مترادف جلا : برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب وتاب، رونق، آوارگی برابر پارسی : درخشندگی، زنگارزدایی، پرداخت، تابش

جلا

<hr> مترادف جلال : احتشام، بزرگی، جاه، جبروت، حشمت، شکوه، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مجد <hr> برابر پارسی : فر، شکوه، والایی، بزرگی، شُکوه

مترادف جلال : احتشام، بزرگی، جاه، جبروت، حشمت، شکوه، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مجد برابر پارسی : فر، شکوه، والایی، بزرگی، شُکوه

جلال

جلال اباد شهر

جلال الدوله دیلمی ابوطاهر

جلال الدین سیوطی

جلال الدین طبیب محمد

جلال الدین طیب شاه

جلال الدین علی غوری

جلال الدین فیروزشاه خلجی

جلال الدین قراطایی

جلال الدین منکبرنی

جلال الدین میرزا قاجار

جلال الدین نومسلمان

جلال العظم صادق

جلال خواری فضل الله

جلال درکانی

جلال طبیب احمد

جلال عضد

جلالای طباطبایی محمد

جلالوندی

جلالی

جلالی بهمن

جلالی بیژن

جلالی قلعه

جلالی مجید

جلالی مهدی

جلالی نایینی محمدرضا

واژه های حرف "ج" - دانشنامه آزاد فارسی