دانشنامه آزاد فارسی

<hr> مترادف جمع : تجمع، جماعت، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، مجمع، زمره، اضافه، علاوه، عده، مجموع، همه، گردآوری <hr> برابر پارسی : همباریش، الفنج، چندگانه، رایشگری، رمن، روی هم، فلنج، گروه

مترادف جمع : تجمع، جماعت، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، مجمع، زمره، اضافه، علاوه، عده، مجموع، همه، گردآوری برابر پارسی : همباریش، الفنج، چندگانه، رایشگری، رمن، روی هم، فلنج، گروه

جمع

جمع اختری

جمع الجوامع

جمع بین رایی الحکیمین

جمع تبرعی

جمع و تفرقه

جمع گرایی

<hr> مترادف جمعه : آدینه <hr> برابر پارسی : آدینه

مترادف جمعه : آدینه برابر پارسی : آدینه

جمعه

جمعه سوره

جمعه سیاه

جمعه نشلگی ها

جمعه نیک

جمعه هفته قالی

<hr> مترادف جمعیت : سامان، اسباب، ازدحام، انبوه، شلوغی، کثرت، انجمن، باند، جامعه، جرگه، جماعت، جمع، دسته، عده، فرقه، کانون، گروه، مجتمع، مجمع، محفل، معشر، نفوس <hr> برابر پارسی : گروه، توده، انبوه، آمار، شمار

مترادف جمعیت : سامان، اسباب، ازدحام، انبوه، شلوغی، کثرت، انجمن، باند، جامعه، جرگه، جماعت، جمع، دسته، عده، فرقه، کانون، گروه، مجتمع، مجمع، محفل، معشر، نفوس برابر پارسی : گروه، توده، انبوه، آمار، شمار

جمعیت

جمعیت ازادی مردم ایران

جمعیت اسلامی افغانستان

جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی

جمعیت روستایی کاهش

جمعیت ستاره ای

جمعیت شناسی

جمعیت مادام پری اقابایوف

جمعیت موتلفه اسلامی

جمعیت نهضت ازادی ایران

جمل حساب

جمل واقعه

<hr> مترادف جمله : تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره، عبارت، زمره، عداد <hr> برابر پارسی : گفتار، فراز، گزاره، رسته

مترادف جمله : تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره، عبارت، زمره، عداد برابر پارسی : گفتار، فراز، گزاره، رسته

جمله

جمله قصار

جمنا

جمند

<hr> مترادف جمهور : توده، گروه، همگی، همه <hr> برابر پارسی : توده مردم، همگان، کشور

مترادف جمهور : توده، گروه، همگی، همه برابر پارسی : توده مردم، همگان، کشور

جمهور

جمهور قلعه

<hr> برابر پارسی : مردمی، مردم سالاری

برابر پارسی : مردمی، مردم سالاری

جمهوری

جمهوری اسلامی خیابان

جمهوری اسلامی روزنامه

جمهوری دموکراتیک افغانستان

جمهوری متحده عرب

جمهوری مقدونیه شمالی

جمهوری چهارم

جمهوری کردستان 1324

جمهوریت

جمود مفصل

جمونا

جمکران مسجد

<hr> مترادف جمیل : آراسته، پریچهر، خوب، خوبرو، خوشنما، خوش آیند، خوشکل، خوشگل، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، قشنگ، ناز، نیکو، وجیه

مترادف جمیل : آراسته، پریچهر، خوب، خوبرو، خوشنما، خوش آیند، خوشکل، خوشگل، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، قشنگ، ناز، نیکو، وجیه

واژه های حرف "ج" - دانشنامه آزاد فارسی