دانشنامه آزاد فارسی

جهانگردان هارلم

جهانگردی زیست محیطی

جهانگشای نادری

جهانگیر بن رستم

جهانگیر ترکمان

جهانگیر میرزا

جهانگیر گورکانی

جهانگیرخان ارمنی

جهانگیرخان شیرازی

جهانگیرخان قشقایی

جهانگیرنامه

جهانگیری محسن

جهانی سازی

جهانی شدن

جهانی غفور

<hr> مترادف جهت : جانب، سمت، سو، طرف، کرانه، بابت، جنبه، حیث، انگیزه، دلیل، سبب، علت <hr> برابر پارسی : سوی، برای، به سوی، ازاین روی، بدین رو، راستا، روی

مترادف جهت : جانب، سمت، سو، طرف، کرانه، بابت، جنبه، حیث، انگیزه، دلیل، سبب، علت برابر پارسی : سوی، برای، به سوی، ازاین روی، بدین رو، راستا، روی

جهت

جهت شیب

جهت یاب

جهت یابی

جهت یابی زیست شناختی

جهر

جهرم شهر

جهرم شهرستان

جهرمی

<hr> مترادف جهش : پرش، جستن، جست، خیز، سرشت، طینت

مترادف جهش : پرش، جستن، جست، خیز، سرشت، طینت

جهش

جهش بزرگ به پیش

جهش زا

جهشیاری ابوعبدالله محمد

<hr> مترادف جهل : بی اطلاعی، بی خبری، بی علمی، حماقت، نادانی <hr> متضاد جهل : دانش، معرفت <hr> برابر پارسی : نادانی، نادانستگی

مترادف جهل : بی اطلاعی، بی خبری، بی علمی، حماقت، نادانی متضاد جهل : دانش، معرفت برابر پارسی : نادانی، نادانستگی

جهل

جهل بسیط

جهل مرکب

جهلو شهر

جهلوم رود

جهلوم شهر

جهم بن صفوان

جهمیه

<hr> مترادف جهنم : جحیم، درک، دوزخ، سقر، نار، نیران، هاویه <hr> متضاد جهنم : بهشت <hr> برابر پارسی : دوزخ

مترادف جهنم : جحیم، درک، دوزخ، سقر، نار، نیران، هاویه متضاد جهنم : بهشت برابر پارسی : دوزخ

جهنم

جهود

<hr> برابر پارسی : وردک

جهیزیه

<hr> مترادف جو : آتمسفر، فضا، هوا | جوغ، یوغ <hr> برابر پارسی : هوا، پیرامون، نیوا

مترادف جو : آتمسفر، فضا، هوا | جوغ، یوغ برابر پارسی : هوا، پیرامون، نیوا

جو

جو دا

جو دره جزیره

جو ده

جو دو سر

جو رونگجی

جو سلسله

<hr> مترادف جواد : بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرم <hr> متضاد جواد : خسیس، لئیم

مترادف جواد : بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرم متضاد جواد : خسیس، لئیم

واژه های حرف "ج" - دانشنامه آزاد فارسی