دانشنامه آزاد فارسی

حقایق نگار محمدجعفر

حقل الدم

حقوری هروی حرب بن محمد

<hr> مترادف حقوق : ادرار، راتبه، رستاد، شهریه، ماهانه، مستمری، مشاهره، مقرری، مواجب، وظیفه، تکالیف، وظایف، بهره ها، حق ها، مجموعه قوانین <hr> برابر پارسی : جیره، دادیک، دستمزد، کارانه، هوده ها، کاربها

مترادف حقوق : ادرار، راتبه، رستاد، شهریه، ماهانه، مستمری، مشاهره، مقرری، مواجب، وظیفه، تکالیف، وظایف، بهره ها، حق ها، مجموعه قوانین برابر پارسی : جیره، دادیک، دستمزد، کارانه، هوده ها، کاربها

حقوق

حقوق ایالات

<hr> برابر پارسی : هوده مردمی، هوده آدمی، هوده های آدمیان، هوده های مردمی، هوده ی مردمی

برابر پارسی : هوده مردمی، هوده آدمی، هوده های آدمیان، هوده های مردمی، هوده ی مردمی

حقوق بشر

حقوق بشر اعلامیه

حقوق بشر اعلامیه جهانی

حقوق بشر کنفرانس جهانی

حقوق جزا

حقوق حیوانات

حقوق دریایی

حقوق شهروندان

حقوق شهروندی

حقوق طبیعی

حقوق عرفی

حقوق عمومی

حقوق قانون گذاری و ازادی

حقوق مدنی

حقوق و عوارض

حقوقی محمد

حقی علیرضا

حقیر دزفولی حسین

حقیری تبریزی

حقیری هروی

حقیقت روزنامه

حقیقت شرعیه

حقیقت و روش

حقیقه الوجود

حقیقی ابراهیم

حقیقی نعمت

<hr> مترادف حل : ذوب، گداختن، گدازش، آب، محلول، باز کردن، فیصله دادن، گشودن، تحلیل، جواب، پاسخ، جواب یابی، مستحیل <hr> متضاد حل : عقد <hr> برابر پارسی : گشود، باز گشود، بازکردن، آمیختن، چاره، گُداخت، گشوده، گمیزش

مترادف حل : ذوب، گداختن، گدازش، آب، محلول، باز کردن، فیصله دادن، گشودن، تحلیل، جواب، پاسخ، جواب یابی، مستحیل متضاد حل : عقد برابر پارسی : گشود، باز گشود، بازکردن، آمیختن، چاره، گُداخت، گشوده، گمیزش

حل

حل شونده

حلاج حسین بن منصور

<hr> مترادف حلاجی : بررسی دقیق، تشریح، تجزیه وتحلیل، مضمون شکافی، شغل حلاج، پنبه زنی، ندافی

مترادف حلاجی : بررسی دقیق، تشریح، تجزیه وتحلیل، مضمون شکافی، شغل حلاج، پنبه زنی، ندافی

حلاجی

<hr> مترادف حلال : جایز، روا، شایست، مباح، مجاز، مشروع ، بوریا | حل کننده، گره گشا، گشاینده <hr> متضاد حلال : حرام | <hr> برابر پارسی : گشاینده، گشایشگر، کارگشای، روا، گمیزنده

مترادف حلال : جایز، روا، شایست، مباح، مجاز، مشروع ، بوریا | حل کننده، گره گشا، گشاینده متضاد حلال : حرام | برابر پارسی : گشاینده، گشایشگر، کارگشای، روا، گمیزنده

حلال

حلال لخته

حلال کلردار

<hr> مترادف حلالیت : حلال بودی، بخشش، عفوطلبی، بحل خواهی

مترادف حلالیت : حلال بودی، بخشش، عفوطلبی، بحل خواهی

واژه های حرف "ح" - دانشنامه آزاد فارسی