دانشنامه آزاد فارسی

رجوی مسعود

رجینا

رحبعام

<hr> مترادف رحل : بار، رخت، جایگاه، ماوا، منزل، رحلت، کوچ، جزوه کش <hr> برابر پارسی : مردن، درگذشتن، از جهان رفتن

مترادف رحل : بار، رخت، جایگاه، ماوا، منزل، رحلت، کوچ، جزوه کش برابر پارسی : مردن، درگذشتن، از جهان رفتن

رحل

رحلی قطع

<hr> مترادف رحم : بچه دان، بون، پوگان، تخمدان، زهدان، مشیمه | ترحم، دلسوزی، رافت، رحمت، شفقت، مهربانی، مهرورزی، بخشایش، عفو، گذشت <hr> برابر پارسی : زهدان، بخشایش، دلسوزی، مهربانی، مهرورزی

مترادف رحم : بچه دان، بون، پوگان، تخمدان، زهدان، مشیمه | ترحم، دلسوزی، رافت، رحمت، شفقت، مهربانی، مهرورزی، بخشایش، عفو، گذشت برابر پارسی : زهدان، بخشایش، دلسوزی، مهربانی، مهرورزی

رحم

رحماندوست مصطفی

رحمانوف امام علی

رحمانی نصرت

رحمانی یاراحمدی محمدرضا

رحمانیان محمد

<hr> مترادف رحمت : بخشش، رافت، رحم، شفقت، مهربانی، برکت، بخشایش، عفو <hr> برابر پارسی : بخشایش، گذشت

مترادف رحمت : بخشش، رافت، رحم، شفقت، مهربانی، برکت، بخشایش، عفو برابر پارسی : بخشایش، گذشت

رحمت

رحمت شیرازی

رحمت کوه

رحمتی انشاءالله

رحمتی اکبر

رحمتی یوسف

رحمن سوره

رحیم اباد

رحیم ابادی

رحیم خان چلبیانلو

رحیم زاده صفوی علی اصغر

رحیم صفوی یحیی

رحیمی رضا

رحیمی فهیمه

رحیمی مصطفی

رحیمی مهدی

رحیمیان علی

<hr> مترادف رخ : چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه، برج، قلعه، پهلوان، جنگجو، گرد، سیمرغ، عنقا | رخنه، شکاف

مترادف رخ : چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه، برج، قلعه، پهلوان، جنگجو، گرد، سیمرغ، عنقا | رخنه، شکاف

رخ

رخ گرد

رخ گردنه

<hr> مترادف رخام : مرمر

رخام

<hr> مترادف رخداد : اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، ماجرا، واقعه

مترادف رخداد : اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، ماجرا، واقعه

رخداد

<hr> مترادف رخساره : چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه

مترادف رخساره : چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه

رخساره

رخساز علی

رخش

<hr> مترادف رخصت : اجازت، اجازه، اذن، دستوری، مرخصی، پروانه، جواز <hr> برابر پارسی : پروانه، بارداد، آزادکردن

مترادف رخصت : اجازت، اجازه، اذن، دستوری، مرخصی، پروانه، جواز برابر پارسی : پروانه، بارداد، آزادکردن

رخصت

رخنده بر

رخوت صنعتی

<hr> مترادف رد : اثر، پی، رگه، علامت، نشان، نقش، اعراض، اقاله، امتناع، انکار، بطلان، تقبیح، تکذیب، طرد، فسخ، نفی، نقض، نکول، استرداد، واپس، رفوزه، مردود، وازده <hr> برابر پارسی : نپذیرفتن، باز گرداندن

مترادف رد : اثر، پی، رگه، علامت، نشان، نقش، اعراض، اقاله، امتناع، انکار، بطلان، تقبیح، تکذیب، طرد، فسخ، نفی، نقض، نکول، استرداد، واپس، رفوزه، مردود، وازده برابر پارسی : نپذیرفتن، باز گرداندن

رد

رد تصویری

رد رام

رد علی المنطقیین

رد مظالم

رد هایاشی

رد هت

رد پیوند

<hr> مترادف ردا : بالاپوش، جبه، خرقه، طیلسان، لباده <hr> برابر پارسی : بالا پوش

مترادف ردا : بالاپوش، جبه، خرقه، طیلسان، لباده برابر پارسی : بالا پوش

واژه های حرف "ر" - دانشنامه آزاد فارسی