دانشنامه آزاد فارسی

صبرزرد مارپیچی

صبری پاشا اسماعیل

صبنجه

صبه

صبوحی شاطر عباس

صبوحی موستاری احمد

<hr> مترادف صبور : بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل <hr> متضاد صبور : ناشکیبا <hr> برابر پارسی : بردبار، خود دار، شکیبا

مترادف صبور : بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل متضاد صبور : ناشکیبا برابر پارسی : بردبار، خود دار، شکیبا

صبور

صبوری تبریزی محمدحسین

صبوری خراسانی محمدکاظم

صبوری رشتی باقر

<hr> مترادف صحابه : مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو <hr> برابر پارسی : یاران، همنشینان

مترادف صحابه : مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو برابر پارسی : یاران، همنشینان

صحابه

صحاح العجم

صحاح الفرس

صحاح اللغه

صحاح سته

صحاف باشی تهرانی ابراهیم

صحافی و تجلید سنتی

<hr> مترادف صحبت : آمیزش، مصاحبت، نشست وبرخاست، همدمی، همراهی، هم نشینی، تکلم، گپ، گفت وگو، مباحثه، محاوره، مذاکره، مصاحبه، مکالمه <hr> برابر پارسی : سخن، گفتگو، گفتمان، گلا

مترادف صحبت : آمیزش، مصاحبت، نشست وبرخاست، همدمی، همراهی، هم نشینی، تکلم، گپ، گفت وگو، مباحثه، محاوره، مذاکره، مصاحبه، مکالمه برابر پارسی : سخن، گفتگو، گفتمان، گلا

صحبت

صحبت لاری محمدباقر

<hr> مترادف صحت : بهبود، تشفی، شفا، بهداشت، تندرستی، سلامت، صحه، راستی، واقعیت ، سقم <hr> متضاد صحت : بیماری، عارضه <hr> برابر پارسی : تندرستی، بهبودی، درستی

مترادف صحت : بهبود، تشفی، شفا، بهداشت، تندرستی، سلامت، صحه، راستی، واقعیت ، سقم متضاد صحت : بیماری، عارضه برابر پارسی : تندرستی، بهبودی، درستی

صحت

<hr> مترادف صحرا : بادیه، بیابان، تیه، دشت، راغ، فلات، وادی <hr> متضاد صحرا : باغ <hr> برابر پارسی : بیابان، دشت و دمن

مترادف صحرا : بادیه، بیابان، تیه، دشت، راغ، فلات، وادی متضاد صحرا : باغ برابر پارسی : بیابان، دشت و دمن

صحرا

صحرا روشن نیازعلی

صحرای تارتارها

صحرای غربی

صحف ابراهیم

<hr> مترادف صحنه : پهنه، عرصه، میدان، پرده، سن <hr> برابر پارسی : پهنه، پیشگاه

مترادف صحنه : پهنه، عرصه، میدان، پرده، سن برابر پارسی : پهنه، پیشگاه

صحنه

صحنه استودان

صحنه شهر

صحنه شهرستان

صحو بعدالمحو

<hr> مترادف صحیح : حقیقی، درست، صواب، واقعی، سالم، بی عیب، راست، سقیم <hr> متضاد صحیح : سقیم <hr> برابر پارسی : درست، بایسته، خوب ونیک

مترادف صحیح : حقیقی، درست، صواب، واقعی، سالم، بی عیب، راست، سقیم متضاد صحیح : سقیم برابر پارسی : درست، بایسته، خوب ونیک

صحیح

صحیح بخاری

صحیح مسلم

صحیح و اعم

صحیفه سجادیه

<hr> مترادف صخره : تخته سنگ <hr> برابر پارسی : خاره، سنگ، سنگ خارا

مترادف صخره : تخته سنگ برابر پارسی : خاره، سنگ، سنگ خارا

صخره

صخره خزک

صخره منفرد دریایی

صد دیناری

صد روزه

صد سال تنهایی

صد میدان

صد و ده

صد پا

<hr> مترادف صدا : آوا، آواز، بانگ، شرفه، صلا، صوت، ندا <hr> برابر پارسی : آوا، آواز، بانگ، سدا

مترادف صدا : آوا، آواز، بانگ، شرفه، صلا، صوت، ندا برابر پارسی : آوا، آواز، بانگ، سدا

واژه های حرف "ص" - دانشنامه آزاد فارسی