دانشنامه آزاد فارسی

فراتی محمد

فراخ درزه

فراخ کرت

فراخان لوییس

فرادنبه

فرادی عبدالله

<hr> مترادف فرار : انهزام، رم، عقب نشینی، گریز، هرب، هزیمت | گریزپا، گریزنده <hr> برابر پارسی : گریز، ناپا، جست، جستن، گریختن، گریزا، پرّا

مترادف فرار : انهزام، رم، عقب نشینی، گریز، هرب، هزیمت | گریزپا، گریزنده برابر پارسی : گریز، ناپا، جست، جستن، گریختن، گریزا، پرّا

فرار

فرار سرمایه

فرارا استان

فرارا شهر

فرارا ـ فلورانس شورای

فراروان شناسی

فراروانی

فراروایت

فرارودی

فراری انتسو

فراری لودوویکو

فراری پایولو

فراریس گالیلیو

فراز زاویه

فرازسنج

فرازمند تورج

فراست رابرت

فراسوی نیک و بد

فراسپ

فراسیون

<hr> مترادف فراش : بستر، خدمتکار، رختخواب، فرش | پیشخدمت، پیشکار، خدمتگزار، مستخدم، ملازم، نوکر، فرش باف، پیک، نامه رسان <hr> برابر پارسی : رفتگر، جاروکش

مترادف فراش : بستر، خدمتکار، رختخواب، فرش | پیشخدمت، پیشکار، خدمتگزار، مستخدم، ملازم، نوکر، فرش باف، پیک، نامه رسان برابر پارسی : رفتگر، جاروکش

فراش

فراشاه

فراشاه غار

فراشبند شهر

فراشبند شهرستان

فراصوت

فراصوت شناسی

فراعنه

<hr> مترادف فراق : جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران <hr> متضاد فراق : وصال <hr> برابر پارسی : جداشدن، دورشدن

مترادف فراق : جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران متضاد فراق : وصال برابر پارسی : جداشدن، دورشدن

فراق

فراق نامه

فرالاوی محمد

فراماسون

فرامرز

فرامرز بن محمد ابومنصور

فرامرز شریفی

فرامرزنامه

فرامرزی عبدالرحمن

فراموش خانه

فراموشخانه و فراماسونری در ایران

فراموشم مکن

<hr> مترادف فراموشی : ذهول، غفلت، نسیان <hr> متضاد فراموشی : یاد

مترادف فراموشی : ذهول، غفلت، نسیان متضاد فراموشی : یاد

فراموشی

فران گابریل

واژه های حرف "ف" - دانشنامه آزاد فارسی