دانشنامه آزاد فارسی

قراقوچ احمد سزایی

قراقویونلو

قرامان

قرامان اوغلو

قرامانلو

قرامطه

<hr> مترادف قران : ( قرآن ) کتاب الله، فرقان، کلام الله، مصحف

مترادف قران : ( قرآن ) کتاب الله، فرقان، کلام الله، مصحف

قران

قران السعدین

قران حدوث و قدم

قران در اسلام

قران در فرهنگ عامه

قران و تفسیر عصری

قرانی میراقا

<hr> مترادف قراول : پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری <hr> برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیدبان

مترادف قراول : پاسدار، جلودار، دیده بان، دیده ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک، نشانه روی، نشانه گیری برابر پارسی : نگهبان، پاسدار، دیدبان

قراول

قراول کوه

قراپاپاق

قراچه ای

قراچه داغ

قراچه داغی میرزا جعفر

قراچورلو

قراکول

قراگاندا

قراگل

قراگوزلو

قراگوزلو میرزا یحیی خان اعتماد الدوله

قرایات العشر

قرایتی محسن

قراییت

<hr> مترادف قرب : بها، قدر، مرتبه، منزلت، جوار، نزدیکی، خویشاوندی، خویش، قرابت

مترادف قرب : بها، قدر، مرتبه، منزلت، جوار، نزدیکی، خویشاوندی، خویش، قرابت

قرب

قربان عید

قربانعلی مهرنوش

<hr> مترادف قربانگاه : بسملگاه، سلاخ خانه، قصابخانه، مسلخ

مترادف قربانگاه : بسملگاه، سلاخ خانه، قصابخانه، مسلخ

قربانگاه

<hr> مترادف قربانی : بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه، ایثار، برخی، فدا، فداکاری، قتل، کشتار <hr> برابر پارسی : کُرپان

مترادف قربانی : بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه، ایثار، برخی، فدا، فداکاری، قتل، کشتار برابر پارسی : کُرپان

قربانی

قربانی ابوالقاسم

قربانی انسانی

قربانی رسول

قربانی زین العابدین

قربانی علیرضا

قربانی نسرین

قرخ بلاغ

قرداحی سلیمان

قرزم

قرشی

قرشی حماد

قرشی سید علی اکبر

<hr> مترادف قرص : استوار، ثابت، سفت، محکم، حب، دانه، گرده <hr> برابر پارسی : استوار و راست

مترادف قرص : استوار، ثابت، سفت، محکم، حب، دانه، گرده برابر پارسی : استوار و راست

قرص

قرص برافزایش

قرص خواب

واژه های حرف "ق" - دانشنامه آزاد فارسی