دانشنامه آزاد فارسی

لسینگ دوریس می

لسینگ گوتهولد

لشت نشا

لشتان دژ

لشتیتسکی تیودور

لشلی کارل اسپنسر

لشنو

لشنی

<hr> مترادف لشکر : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، سپه، عسکر، فوج، قشون، گند <hr> برابر پارسی : لشگر

مترادف لشکر : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، سپه، عسکر، فوج، قشون، گند برابر پارسی : لشگر

لشکر

لشکر رنگین کمان

لشکرنویس

لشکری خانواده

لطایف الحدایق من نفایس الدقایق

لطایف الطوایف

لطایف غیاثی

لطایف نفیسیه در فضایل اویسیه

<hr> مترادف لطف : التفات، بخشش، بذل، تفضل، شفقت، ظرافت، عنایت، کرم، لطافت، محبت، مرحمت، ملایمت، مهر، مهربانی، نرمی، نیکی <hr> متضاد لطف : عتاب، عنف، قهر <hr> برابر پارسی : مهرورزیدن، مهربانی، نرمی، نیکویی، نیکویی کردن

مترادف لطف : التفات، بخشش، بذل، تفضل، شفقت، ظرافت، عنایت، کرم، لطافت، محبت، مرحمت، ملایمت، مهر، مهربانی، نرمی، نیکی متضاد لطف : عتاب، عنف، قهر برابر پارسی : مهرورزیدن، مهربانی، نرمی، نیکویی، نیکویی کردن

لطف

لطف اباد

لطف الله سربداری

لطف الله نیشابوری

لطف بدوی لطف الله

لطفعلی خان داغستانی

لطفعلی خان زند

لطفعلی خان زند خیابان

لطفعلی خان شیرازی صورتگر

لطفی السید احمد

لطفی خوانساری

لطفی سید احمد

لطفی شریف

لطفی محمدحسن

لطفی محمدرضا

لطفی هروی

لطیف منوچهر

<hr> مترادف لطیفه : جوک، شوخی، لودگی، مزاح، هزل، دقیقه، نادره، نکته <hr> برابر پارسی : نَغز، لاغ، کَپراس، شوخی، سخن نغز، سخن شیرین

مترادف لطیفه : جوک، شوخی، لودگی، مزاح، هزل، دقیقه، نادره، نکته برابر پارسی : نَغز، لاغ، کَپراس، شوخی، سخن نغز، سخن شیرین

لطیفه

لطیفی بابک

لطیفی قسطمونیه ای عبداللطیف

<hr> برابر پارسی : لایه آب، آب لایه

برابر پارسی : لایه آب، آب لایه

لعاب

لعابی عبداللطیف

لعان

لعبت بازی

لعل

لعل چند

لعلی بدخشی لعل بیگ

لعلی علی بن میرزا

لغات عامیانه فارسی افغانستان

لغت فرس

لغت موران

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ل" - دانشنامه آزاد فارسی