دانشنامه آزاد فارسی

چزلدن ویلیام

چزنا

چزنی فرانسیس رودن

چساپیک خلیج

<hr> مترادف چسب : سریش، سریشم، موادچسبنده

مترادف چسب : سریش، سریشم، موادچسبنده

چسب

چسب نیکوتین

چسب پوستی

چسبندگی

<hr> مترادف چسبیده : متصل، مرتبط، ملصق

مترادف چسبیده : متصل، مرتبط، ملصق

چسبیده

چسبیده کار

چستر

چسترتون گیلبرت کیت

چسترفیلد

چسترفیلد فیلیپ

چستوخووا

چسکه بودیویتسه

چسکی تشین

چسکی لس

<hr> مترادف چشایی : چشش، ذایقه، ذوق <hr> متضاد چشایی : بویایی

مترادف چشایی : چشش، ذایقه، ذوق متضاد چشایی : بویایی

چشایی

چشتی ابواحمد ابدال

چشتی قطب الدین مودود

چشتیه

چشر

<hr> مترادف چشم : دیده، عین، دید، رویت، نظر، نگاه، امید، انتظار، توقع، عزیز، گرامی، چشم زخم، حدقه

مترادف چشم : دیده، عین، دید، رویت، نظر، نگاه، امید، انتظار، توقع، عزیز، گرامی، چشم زخم، حدقه

چشم

چشم اذر ناصر

چشم اویز

چشم تنبلی

چشم خروس

<hr> مترادف چشم روشنی : هدیه، کادو، پیشکشی برای نوعروس ونوداماد یا مسافرتازه وارد

مترادف چشم روشنی : هدیه، کادو، پیشکشی برای نوعروس ونوداماد یا مسافرتازه وارد

چشم روشنی

<hr> مترادف چشم زخم : تعویذ، نظر بد

مترادف چشم زخم : تعویذ، نظر بد

چشم زخم

<hr> مترادف چشم زدن : چشم زخم زدن، چشم کردن، ترسیدن، واهمه کردن، هراس داشتن، دودل بودن، مردد بودن، تردیدداشتن، یک دل دودل کردن

مترادف چشم زدن : چشم زخم زدن، چشم کردن، ترسیدن، واهمه کردن، هراس داشتن، دودل بودن، مردد بودن، تردیدداشتن، یک دل دودل کردن

چشم زدن

چشم شور

چشم عیب های

چشم مرکب

چشم هایش

چشم ونوس

چشم پزشکی

چشم گاو

چشم گربه ای

<hr> مترادف چشمه : آب جای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع، اصل، مبدا، منبع، منشا، سوراخ ریز، منفذ، مایه، نوع، قسم، نمونه، دهانه، سوراخ، معدن

مترادف چشمه : آب جای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع، اصل، مبدا، منبع، منشا، سوراخ ریز، منفذ، مایه، نوع، قسم، نمونه، دهانه، سوراخ، معدن

واژه های حرف "چ" - دانشنامه آزاد فارسی