دانشنامه اسلامی

بحیرا

بحیراى راهب

بحیرای راهب

<hr> مترادف بحیره : دریاچه

بحیره

بحیره در جاهلیت

بخ بر

<hr> مترادف بخار : تبخیر، دم، دمه، دود، تف <hr> برابر پارسی : دمه، مه، مهاب

مترادف بخار : تبخیر، دم، دمه، دود، تف برابر پارسی : دمه، مه، مهاب

بخار

بخارا

بخارات

بخارای شریف

بخارایی

بخارایی میرزا شمس

بخاراییان سیبریه

بخارج

بخارجین

<hr> مترادف بخاری : دستگاه حرارت زا، اجاق دیواری، شومینه ، مربوط به بخار، بخارایی، منسوب به بخارا <hr> متضاد بخاری : پنکه، کولر

مترادف بخاری : دستگاه حرارت زا، اجاق دیواری، شومینه ، مربوط به بخار، بخارایی، منسوب به بخارا متضاد بخاری : پنکه، کولر

بخاری

بخاری ارفنجی

بخاری محمد بن اسماعیل

بخازنین

بخالصه

<hr> مترادف بخت : اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع، بهره، نصیب، قسمت، بختک، عبدالجنه، کابوس

مترادف بخت : اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع، بهره، نصیب، قسمت، بختک، عبدالجنه، کابوس

بخت

بخت ازمایی

بخت النصر

بخت در ادبیات فارسی

بخت نصر در قران

بخت و اقبال

بخت گشایی

بختج

بختنصر

<hr> مترادف بختک : بخت، عبدالجنه، کابوس

مترادف بختک : بخت، عبدالجنه، کابوس

بختک

بختگان

بختی

<hr> مترادف بختیار : خوش بخت، بختور، سعادتمند، کامیاب، کامیار، محظوظ، خوش اقبال، اقبالمند، ستاره دار، نیک اختر، نیک بخت، همایون <hr> متضاد بختیار : ناکامروا، ستاره سوخته، بداختر، بخت برگشته، بدبخت

مترادف بختیار : خوش بخت، بختور، سعادتمند، کامیاب، کامیار، محظوظ، خوش اقبال، اقبالمند، ستاره دار، نیک اختر، نیک بخت، همایون متضاد بختیار : ناکامروا، ستاره سوخته، بداختر، بخت برگشته، بدبخت

بختیار

بختیارنامه

<hr> مترادف بختیاری : خوش بختی، روزبهی، سعادت، نیک اختری، نیک بختی <hr> متضاد بختیاری : بخت برگشتگی، شوربختی، ستاره سوختگی، ناکامی

مترادف بختیاری : خوش بختی، روزبهی، سعادت، نیک اختری، نیک بختی متضاد بختیاری : بخت برگشتگی، شوربختی، ستاره سوختگی، ناکامی

بختیاری

بختیشوع

بختیه

بخر

<hr> مترادف بخس : اندک، قلیل، کم، ناقص، کاهش، نقصان، بش، دیم، گداختن، گدازش، اندوه، رنج، غم، پژمرده <hr> برابر پارسی : بیارزش

مترادف بخس : اندک، قلیل، کم، ناقص، کاهش، نقصان، بش، دیم، گداختن، گدازش، اندوه، رنج، غم، پژمرده برابر پارسی : بیارزش

بخس

بخسا

<hr> مترادف بخش : بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت، قطعه، ناحیه، باب، فصل، مبحث، مقوله، دپارتمان، شعبه، منطقه، تسهیم، تقسیم، سهم، بند، حوت، ماهی

مترادف بخش : بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت، قطعه، ناحیه، باب، فصل، مبحث، مقوله، دپارتمان، شعبه، منطقه، تسهیم، تقسیم، سهم، بند، حوت، ماهی

واژه های حرف "ب" - دانشنامه اسلامی