دانشنامه اسلامی

خانه های بنی اسرائیل

خانه های بنی قریظه

خانه های بنی نضیر

خانه های خرابه

خانه های دیگران

خانه های رفاه زدگان

خانه های رفیع

خانه های منافقان

خانه پدر

خانه کتاب

خانه کلثوم بن هدم

خانوا

<hr> مترادف خانواده : اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل

مترادف خانواده : اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل

خانواده

خانواده از دیدگاه ثقلین

خانواده بنانی

خانواده در اسلام

خانواده در بهشت

خانواده در قران

خانواده نوح

خانواده و نوادگان امام حسن

<hr> مترادف خاوران : مشرق، مشرق زمین، مشرق و مغرب <hr> متضاد خاوران : باختران

مترادف خاوران : مشرق، مشرق زمین، مشرق و مغرب متضاد خاوران : باختران

خاوران

خاوران نامه

خاورشناسان و تفسیر

خاورمیانه

خاوری شیرازی فضل الله بن عبدالنبی

<hr> مترادف خاویار : نوعی ماهی استروژن، نوعی سگ ماهی، اوزون برون، داراکویی، تخم نمک سود <hr> برابر پارسی : تخم ماهی

مترادف خاویار : نوعی ماهی استروژن، نوعی سگ ماهی، اوزون برون، داراکویی، تخم نمک سود برابر پارسی : تخم ماهی

خاویار

خاویه

<hr> مترادف خاک : اقلیم، خطه، زمین، ارض، سرزمین، قلمرو، تراب، تربت، ثری، طین، غبرا، گل ، غبار، گرد، کشور، بلد، دیار، مملکت، خاکجا، قبر، گور، مزار، مشهد، مقبره، خشکی، خاکه، پودر، نرمه، پست، حقیر، بی ارزش <hr> متضاد خاک : آب، ماء

مترادف خاک : اقلیم، خطه، زمین، ارض، سرزمین، قلمرو، تراب، تربت، ثری، طین، غبرا، گل ، غبار، گرد، کشور، بلد، دیار، مملکت، خاکجا، قبر، گور، مزار، مشهد، مقبره، خشکی، خاکه، پودر، نرمه، پست، حقیر، بی ارزش متضاد خاک : آب، ماء

خاک

<hr> مترادف خاک سپاری : تدفین، دفن، کفن ودفن، به خاک سپردن

مترادف خاک سپاری : تدفین، دفن، کفن ودفن، به خاک سپردن

خاک سپاری

خاک مالی

<hr> مترادف خاک نشین : بیچاره، بینوا، بدبخت، فروتن، خاکسار، خلیق، متواضع، خاکی، ساکن کره خاکی ، مدفون، مرده <hr> متضاد خاک نشین : افلاکی

مترادف خاک نشین : بیچاره، بینوا، بدبخت، فروتن، خاکسار، خلیق، متواضع، خاکی، ساکن کره خاکی ، مدفون، مرده متضاد خاک نشین : افلاکی

خاک نشین

خاکساریه

<hr> مترادف خاکستر : بقایای اجسام سوخته، رماد

مترادف خاکستر : بقایای اجسام سوخته، رماد

خاکستر

خاکی خراسانی

خاکی شیرازی

خب ء

خباب بن ارت

خبال

خبالا

خبب

خبت

<hr> مترادف خبث : بدی، بدسرشتی، بدذاتی، پلیدی، خباثت، بدطینتی، پست فطرتی، سوء، ناپاکی، کین توزی، کین خواهی، کینه ورزی، بدخواهی، پلیدخویی، دشمنی، عداوت، بدنفسی، بدنهادی <hr> برابر پارسی : بدنهادی، بدسرشت، پلیدی

مترادف خبث : بدی، بدسرشتی، بدذاتی، پلیدی، خباثت، بدطینتی، پست فطرتی، سوء، ناپاکی، کین توزی، کین خواهی، کینه ورزی، بدخواهی، پلیدخویی، دشمنی، عداوت، بدنفسی، بدنهادی برابر پارسی : بدنهادی، بدسرشت، پلیدی

خبث

<hr> مترادف خبر : آگاهی، اطلاع، نبا، اخبار، شایعه، گزارش، قضیه، روایت، مسند ، نقل، حدیث، گفتار، محمول، دست نبشته، اتفاق، حادثه، رویداد، ماجرا، نشان، اثر، رد <hr> متضاد خبر : مبتدا <hr> برابر پارسی : آگاهی، آگهی، پیام، تازه، رسیده، نوداد

مترادف خبر : آگاهی، اطلاع، نبا، اخبار، شایعه، گزارش، قضیه، روایت، مسند ، نقل، حدیث، گفتار، محمول، دست نبشته، اتفاق، حادثه، رویداد، ماجرا، نشان، اثر، رد متضاد خبر : مبتدا برابر پارسی : آگاهی، آگهی، پیام، تازه، رسیده، نوداد

واژه های حرف "خ" - دانشنامه اسلامی