دانشنامه اسلامی

خودسازی یا تزکیه و تهذیب نفس

<hr> مترادف خودستایی : خودبینی، رجز، رجزخوانی، غرور، کبر، لاف <hr> متضاد خودستایی : تواضع، فروتنی، غیرستایی

مترادف خودستایی : خودبینی، رجز، رجزخوانی، غرور، کبر، لاف متضاد خودستایی : تواضع، فروتنی، غیرستایی

خودستایی

خودشناسی

خودشناسی برای خودسازی

خودشناسی و تهذیب نفس

خودشناسی و خداشناسی

خودفراموشی عالمان یهود

خودفراموشی منافقان

<hr> مترادف خودکشی : انتحار، قتل نفس ، تلاش مفرط، تقلای زیاد، کارمستمر <hr> متضاد خودکشی : نسل کشی

مترادف خودکشی : انتحار، قتل نفس ، تلاش مفرط، تقلای زیاد، کارمستمر متضاد خودکشی : نسل کشی

خودکشی

<hr> مترادف خور : آفتاب، خورشید، شمس، مهر، هور | خلیج، شاخاب، شاخابه، زمین پست <hr> متضاد خور : قمر، ماه | شبه جزیره

مترادف خور : آفتاب، خورشید، شمس، مهر، هور | خلیج، شاخاب، شاخابه، زمین پست متضاد خور : قمر، ماه | شبه جزیره

خور

خوراسکانی اصفهانی

<hr> مترادف خوراکی : اطعمه، ارزاق، توشه، خواربار، خوردنی، غذا، مائده، قابل خوردن، ماکول <hr> متضاد خوراکی : پوشاکی

مترادف خوراکی : اطعمه، ارزاق، توشه، خواربار، خوردنی، غذا، مائده، قابل خوردن، ماکول متضاد خوراکی : پوشاکی

خوراکی

<hr> مترادف خوردن : اکل، بلعیدن، تغذیه کردن، تناول کردن، صرف کردن، میل کردن، جویدن، آشامیدن، نوش کردن، نوشیدن، تحلیل بردن، برباد دادن، تلف کردن، نابود کردن، هدر دادن، بالا کشیدن، سوء استفاده کردن، واپس ندادن، سائیده شدن، فرسوده شدن، اصا

مترادف خوردن : اکل، بلعیدن، تغذیه کردن، تناول کردن، صرف کردن، میل کردن، جویدن، آشامیدن، نوش کردن، نوشیدن، تحلیل بردن، برباد دادن، تلف کردن، نابود کردن، هدر دادن، بالا کشیدن، سوء استفاده کردن، واپس ندادن، سائیده شدن، فرسوده شدن، اصا

خوردن

خوردن انار

خوردن مال یتیم

خوردن و اشامیدن

خوردن و اشامیدن در سیره نبوی

خوردن و اشامیدن در قران

<hr> مترادف خوردنی : اطعمه، خوراکی، ماکول <hr> متضاد خوردنی : نوشیدنی

مترادف خوردنی : اطعمه، خوراکی، ماکول متضاد خوردنی : نوشیدنی

خوردنی

خوردنی ها از ایات خدا

خوردنی های بهشت

خوردنی های حرام

خوردنی های حرام در حال اضطرار

خوردنی های حلال

خوردنیها و اشامیدنیها

<hr> مترادف خورش : خوراک، خورشت، شیلان، طعام، غذا، قاتق

مترادف خورش : خوراک، خورشت، شیلان، طعام، غذا، قاتق

خورش

خورشا صادق

خورشاه بن قباد

خورشاه بن قباد حسینی

<hr> مترادف خورشید : آفتاب، خور، روز، شمس، شید، مهر، هور <hr> متضاد خورشید : قمر، ماه

مترادف خورشید : آفتاب، خور، روز، شمس، شید، مهر، هور متضاد خورشید : قمر، ماه

خورشید

خورشید از ایات خدا

خورشید بی غروب نهج البلاغه با فهرستهای دهگانه

خورشید تابان در علم قران

خورشید عرفان پیر گیلان

خورشید مغرب

خورشید هدایت

خورشید پشت ابر

خورشیدپرستی بلقیس

خورموجی محمدجعفر بن محمدعلی

خوزانی

خوزانی محمدابراهیم

خوزستان و کهگیلویه و ممسنی جغرافیای تاریخی و اثار باستانی

خوش رویی و ترش رویی

<hr> مترادف خوشبختی : بختیاری، سعادت، کامیابی، نیکبختی <hr> متضاد خوشبختی : بدبختی، شوربختی

مترادف خوشبختی : بختیاری، سعادت، کامیابی، نیکبختی متضاد خوشبختی : بدبختی، شوربختی

خوشبختی

خوشخویی

خوشرویی

خوشرویی در خانواده

<hr> مترادف خوشنامی : مقبولیت، نیکنامی، وجهه <hr> متضاد خوشنامی : بدنامی

مترادف خوشنامی : مقبولیت، نیکنامی، وجهه متضاد خوشنامی : بدنامی

واژه های حرف "خ" - دانشنامه اسلامی