دانشنامه اسلامی

ودد

ودع

ودعک

ودق

ودوا

<hr> مترادف ودود : بامحبت، دوستدار، مهربان <hr> متضاد ودود : عنود

مترادف ودود : بامحبت، دوستدار، مهربان متضاد ودود : عنود

ودود

ودى

<hr> مترادف ودیعه : امانت، سپرده، ودیعت <hr> برابر پارسی : سپرده، گروسپاری، نهاده

مترادف ودیعه : امانت، سپرده، ودیعت برابر پارسی : سپرده، گروسپاری، نهاده

ودیعه

وذر

وراء

وراءه

وراءهم

وراءکم

ورائه

ورائهم

ورائکم

ورائی

<hr> برابر پارسی : بازمانده، مانداک، مرده ریگ

برابر پارسی : بازمانده، مانداک، مرده ریگ

وراثت

وراثت امامان

وراثت بنی اسرائیل

وراثت بهشت

وراثت در اسلام

وراق

وراقی

ورام بن ابی فراس

ورام بن ابی فراس حلی

ورام مسعود بن عیسی

ورتتانی محمدمقداد

ورث

ورثه

ورثوا

ورثیلانی حسین بن محمد

<hr> مترادف ورد : دعا، ذکر، عزیمت، نیایش، تب، نوبت | زهر، سوری، گل، گل سرخ <hr> برابر پارسی : نیایش، ستایش، افسون

مترادف ورد : دعا، ذکر، عزیمت، نیایش، تب، نوبت | زهر، سوری، گل، گل سرخ برابر پارسی : نیایش، ستایش، افسون

ورد

وردا

ورده

وردوها

<hr> مترادف ورزش : بازی، نرمش، تمرین، مشق، ممارست، اسب سواری، بسکتبال، پرش، پیاده روی، دو، شنا، فوتبال، کشتی، والیبال، هندبال

مترادف ورزش : بازی، نرمش، تمرین، مشق، ممارست، اسب سواری، بسکتبال، پرش، پیاده روی، دو، شنا، فوتبال، کشتی، والیبال، هندبال

ورزش

<hr> مترادف ورع : اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد <hr> متضاد ورع : ناپارسایی <hr> برابر پارسی : پرهیزکاری، پارسایی

مترادف ورع : اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد متضاد ورع : ناپارسایی برابر پارسی : پرهیزکاری، پارسایی

ورع

ورعی جواد

<hr> مترادف ورق : برگ، صحیفه، صفحه، لا، ورقه <hr> برابر پارسی : برگ، برگه

مترادف ورق : برگ، صحیفه، صفحه، لا، ورقه برابر پارسی : برگ، برگه

ورق

ورق بازی

<hr> مترادف ورقه : صفحه برگه، ورق، پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه، رقعه، عریضه، مکتوب، منشور <hr> برابر پارسی : برگه، برگ

مترادف ورقه : صفحه برگه، ورق، پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه، رقعه، عریضه، مکتوب، منشور برابر پارسی : برگه، برگ

ورقه

ورقه بن نوفل

<hr> مترادف ورود : دخول، رسید، مدخل، وصول <hr> برابر پارسی : آمدن، درآمدن، درون شدن، توآمدن، تورفتن، رسیدن، درونروی، درونشد، راهیابی

مترادف ورود : دخول، رسید، مدخل، وصول برابر پارسی : آمدن، درآمدن، درون شدن، توآمدن، تورفتن، رسیدن، درونروی، درونشد، راهیابی

واژه های حرف "و" - دانشنامه اسلامی