فرهنگ عمید

<hr> مترادف استحاله : تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مستحیل، مسخ <hr> برابر پارسی : دگرگونی

مترادف استحاله : تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مستحیل، مسخ برابر پارسی : دگرگونی

استحاله

استحباب

استحسان

<hr> مترادف استحصال : استخراج، حصول، دستیابی، کسب <hr> برابر پارسی : برداشت

مترادف استحصال : استخراج، حصول، دستیابی، کسب برابر پارسی : برداشت

استحصال

<hr> برابر پارسی : آگاهی، آگاه کردن، بیادآوردن، پیدایش

برابر پارسی : آگاهی، آگاه کردن، بیادآوردن، پیدایش

استحضار

<hr> مترادف استحفاظ : حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی

مترادف استحفاظ : حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی

استحفاظ

<hr> مترادف استحقار : تحقیر، تصغیر، خواری، کوچک شماری

مترادف استحقار : تحقیر، تصغیر، خواری، کوچک شماری

استحقار

<hr> مترادف استحقاق : سزاواری، شایستگی، لیاقت <hr> برابر پارسی : سزاواری، شایستگی

مترادف استحقاق : سزاواری، شایستگی، لیاقت برابر پارسی : سزاواری، شایستگی

استحقاق

استحلا

استحلاف

استحلال

<hr> مترادف استحمام : تطهیر، تغسیل، شست وشو، غسل، گرمابه رفتن <hr> برابر پارسی : به گرمابه رفتن، تن شستن، خودشویی

مترادف استحمام : تطهیر، تغسیل، شست وشو، غسل، گرمابه رفتن برابر پارسی : به گرمابه رفتن، تن شستن، خودشویی

استحمام

استحواذ

<hr> مترادف استحکام : استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی <hr> برابر پارسی : استواری، پا بر جایی

مترادف استحکام : استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی برابر پارسی : استواری، پا بر جایی

استحکام

استخاره

<hr> مترادف استخبار : استطلاع، استعلام، کسب خبر

مترادف استخبار : استطلاع، استعلام، کسب خبر

استخبار

<hr> برابر پارسی : بکارگرفتن، بکارگماردن، بکارگیری، کاردهی، کارگماری

برابر پارسی : بکارگرفتن، بکارگماردن، بکارگیری، کاردهی، کارگماری

استخدام

<hr> مترادف استخر : آبگیر، برکه، برم، تالاب، حوض، حوضچه، حوضه

مترادف استخر : آبگیر، برکه، برم، تالاب، حوض، حوضچه، حوضه

استخر

<hr> مترادف استخراج : استحصال، برگیری، درک <hr> برابر پارسی : برهیختن، برون آوری، بیرون کشیدن

مترادف استخراج : استحصال، برگیری، درک برابر پارسی : برهیختن، برون آوری، بیرون کشیدن

استخراج

استخفا

<hr> مترادف استخفاف : اهانت، تحقیر، خفت، هتک، خواری، سبکی

مترادف استخفاف : اهانت، تحقیر، خفت، هتک، خواری، سبکی

استخفاف

<hr> مترادف استخلاص : آزادی، خلاصی، رهایی، نجات <hr> متضاد استخلاص : اسارت

مترادف استخلاص : آزادی، خلاصی، رهایی، نجات متضاد استخلاص : اسارت

استخلاص

استخلاف

<hr> مترادف استخوان : استه، عظم، اصل، پایه، نژاد، نسل

مترادف استخوان : استه، عظم، اصل، پایه، نژاد، نسل

استخوان

<hr> مترادف استخوان بندی : اسکلت، پیکره بندی، ساختار

مترادف استخوان بندی : اسکلت، پیکره بندی، ساختار

استخوان بندی

استخوان خوار

استخوان دار

استخوان رند

استخوان شناسی

استداره

استدامه

استدراج

استدراک

<hr> مترادف استدعا : التماس، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست <hr> برابر پارسی : خواهش، درخواست

مترادف استدعا : التماس، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست برابر پارسی : خواهش، درخواست

استدعا

<hr> مترادف استدلال : برهان، حجت، دلیل، محاجه <hr> برابر پارسی : گواهی خواستن، شوندآوری، فرنایش، فرنود زنی، فرنودآوری

مترادف استدلال : برهان، حجت، دلیل، محاجه برابر پارسی : گواهی خواستن، شوندآوری، فرنایش، فرنود زنی، فرنودآوری

استدلال

استدلالی

استدن

استذلال

<hr> مترادف استر : اسب بارکش، قاطر، یابو

مترادف استر : اسب بارکش، قاطر، یابو

استر

استرئوسکپ

استراتوس

استراتوسفر

<hr> برابر پارسی : راهبرد

استراتژی

<hr> برابر پارسی : راهبردی

استراتژیک

<hr> مترادف استراحت : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت <hr> برابر پارسی : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودگی، آسودن

مترادف استراحت : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت برابر پارسی : آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودگی، آسودن

استراحت

<hr> مترادف استراق : دزدی، دستبرد، سرقت <hr> برابر پارسی : دزدی، دزدیدن

مترادف استراق : دزدی، دستبرد، سرقت برابر پارسی : دزدی، دزدیدن

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید