فرهنگ عمید

استرخا

<hr> مترادف استرداد : بازستانی، پس دهی، تحویل دهی، تسلیم، رد، عودت، واپس، واستانی، بازگرفتن، فرازگرفتن، واستدن <hr> برابر پارسی : پس دادن، بازگرداندن، برگرداندن، بازپس گیری، پس گیری، واپسداد

مترادف استرداد : بازستانی، پس دهی، تحویل دهی، تسلیم، رد، عودت، واپس، واستانی، بازگرفتن، فرازگرفتن، واستدن برابر پارسی : پس دادن، بازگرداندن، برگرداندن، بازپس گیری، پس گیری، واپسداد

استرداد

استردار

استردن

استرسال

استرشاد

استرضا

استرعا

استرقاق

استرلاب

استرلینگ

استرنگ

استره

استرواح

استروان

استروبوسکپ

استرون

استرپتوکوک

استرکنین

استری

<hr> برابر پارسی : سترون

استریل

استریلیزه

استزادت

استسعاد

استسقا

استسلام

استشعار

استشفا

استشفاع

<hr> مترادف استشمام : استنشاق، بو کردن، بویش، بوییدن <hr> برابر پارسی : بوییدن، بو کشیدن، بو کردن

مترادف استشمام : استنشاق، بو کردن، بویش، بوییدن برابر پارسی : بوییدن، بو کشیدن، بو کردن

استشمام

<hr> مترادف استشهاد : تاییدیه، شهادت نامه، صورت مجلس، گواهی <hr> برابر پارسی : گواهی، گواهی خواهی

مترادف استشهاد : تاییدیه، شهادت نامه، صورت مجلس، گواهی برابر پارسی : گواهی، گواهی خواهی

استشهاد

استصباح

استصحاب

استصغار

استصفا

استصلاح

<hr> مترادف استصواب : درست انگاری، صلاحدید، صوابدید <hr> برابر پارسی : راهنمایی خواهی

مترادف استصواب : درست انگاری، صلاحدید، صوابدید برابر پارسی : راهنمایی خواهی

استصواب

استضائه

استضعاف

استطابت

<hr> مترادف استطاعت : تمول، توانگری، وسع، استعداد، قابلیت، اقتدار، توان، توانایی، قدرت <hr> برابر پارسی : توانمندی، بی نیازی، توانگری

مترادف استطاعت : تمول، توانگری، وسع، استعداد، قابلیت، اقتدار، توان، توانایی، قدرت برابر پارسی : توانمندی، بی نیازی، توانگری

استطاعت

استطاله

استطراب

استطراد

استطراف

<hr> مترادف استطلاع : استخبار، استعلام، استفسار، اقتراح، پرسش، سئوال

مترادف استطلاع : استخبار، استعلام، استفسار، اقتراح، پرسش، سئوال

استطلاع

استظلال

<hr> مترادف استظهار : اطمینان، اعتماد، پشتگرمی، دلگرمی، قوی پشتی

مترادف استظهار : اطمینان، اعتماد، پشتگرمی، دلگرمی، قوی پشتی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید