فرهنگ عمید

اسفرزه

اسفرغم

اسفرم

اسفرود

اسفرک

اسفزاری

اسفست

<hr> مترادف اسفل : بن، ته، زیرین، زیرتر، فرودتر <hr> متضاد اسفل : اعلی

مترادف اسفل : بن، ته، زیرین، زیرتر، فرودتر متضاد اسفل : اعلی

اسفل

<hr> مترادف اسفل السافلین : جهنم، درک، دوزخ، ضلالت، گمراهی

مترادف اسفل السافلین : جهنم، درک، دوزخ، ضلالت، گمراهی

اسفل السافلین

اسفلنج

<hr> برابر پارسی : اسپناج

اسفناج

<hr> برابر پارسی : اندوهناک، دردآور، دلگیرکننده

برابر پارسی : اندوهناک، دردآور، دلگیرکننده

اسفناک

<hr> مترادف اسفنج : ابر، اسفنجه

مترادف اسفنج : ابر، اسفنجه

اسفنج

<hr> مترادف اسفند : اسپند، حرمل، حرمله، سپند، اسفندماه، حوت <hr> برابر پارسی : اسپند

مترادف اسفند : اسپند، حرمل، حرمله، سپند، اسفندماه، حوت برابر پارسی : اسپند

اسفند

اسفندار

اسفندارمذ

اسفندان

اسفهبد

اسفهسالار

اسفید

اسفیداج

اسفیدار

اسفیدباج

اسفیدمهره

اسفیوش

<hr> مترادف اسقاط : ازکارافتاده، خراب، داغان، فرسوده، کهنه، مندرس <hr> متضاد اسقاط : نو <hr> برابر پارسی : فرسودگی

مترادف اسقاط : ازکارافتاده، خراب، داغان، فرسوده، کهنه، مندرس متضاد اسقاط : نو برابر پارسی : فرسودگی

اسقاط

اسقام

<hr> مترادف اسقف : کشیش، مطران

مترادف اسقف : کشیش، مطران

اسقف

اسقف نشین

اسقوردیون

اسل

<hr> مترادف اسلاف : آباء، اجداد، پیشینیان، نیاکان <hr> متضاد اسلاف : اخلاف <hr> برابر پارسی : پیشینیان، گذشتگان، یشینیان

مترادف اسلاف : آباء، اجداد، پیشینیان، نیاکان متضاد اسلاف : اخلاف برابر پارسی : پیشینیان، گذشتگان، یشینیان

اسلاف

اسلام

اسلام پناه

اسلامبولی

اسلامی

اسلاو

اسلاید

<hr> مترادف اسلحه : تجهیزات، تسلیحات، تفنگ، جنگ افزار، حربه، مهمات <hr> برابر پارسی : جنگ افزار، ابزار جنگ افزار، زینه

مترادف اسلحه : تجهیزات، تسلیحات، تفنگ، جنگ افزار، حربه، مهمات برابر پارسی : جنگ افزار، ابزار جنگ افزار، زینه

اسلحه

<hr> مترادف اسلحه خانه : انبارمهمات، زرادخانه، قورخانه

مترادف اسلحه خانه : انبارمهمات، زرادخانه، قورخانه

اسلحه خانه

اسلحه دار

اسلم

اسلنج

<hr> مترادف اسلوب : راه، روش، رویه، سبک، سیاق، شیوه، طرز، طریق، طریقه، گونه، متد، نحو، نمط، نهج، وضع <hr> برابر پارسی : راه، روش، شیوه، گونه

مترادف اسلوب : راه، روش، رویه، سبک، سیاق، شیوه، طرز، طریق، طریقه، گونه، متد، نحو، نمط، نهج، وضع برابر پارسی : راه، روش، شیوه، گونه

اسلوب

اسلوب الحکیم

اسلیح

اسلیمی

<hr> مترادف اسم : ( آسم ) عسرالنفس، نفس تنگی | عنوان، کنیه، لقب، نام، آوازه، شهرت، صیت <hr> برابر پارسی : ( آسم ) تنگدم، تَنگ دم، رَبُو | نام، برنام، آوازه

مترادف اسم : ( آسم ) عسرالنفس، نفس تنگی | عنوان، کنیه، لقب، نام، آوازه، شهرت، صیت برابر پارسی : ( آسم ) تنگدم، تَنگ دم، رَبُو | نام، برنام، آوازه

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید