فرهنگ عمید

اسما

اسماالحسنی

اسمار

اسماع

اسماعیلی

اسماعیلیه

<hr> مترادف اسمان : ( آسمان ) سپهر، سما، طارم، عرش، فلک، کرسی، گردون، فضا، هوا <hr> متضاد اسمان : ( آسمان ) زمین

مترادف اسمان : ( آسمان ) سپهر، سما، طارم، عرش، فلک، کرسی، گردون، فضا، هوا متضاد اسمان : ( آسمان ) زمین

اسمان

اسمان جون

اسمان خراش

اسمان دره

اسمان سا

اسمان سنگ

اسمان غرش

اسمان فرسا

اسمان نورد

اسمان پیسه

اسمانه

اسمانگون

<hr> مترادف اسمانی : ( آسمانی ) هوایی، فلکی، عرشی، قدسی، ملکوتی، آبی رنگ <hr> متضاد اسمانی : ( آسمانی ) ارضی، خاکی، زمینی

مترادف اسمانی : ( آسمانی ) هوایی، فلکی، عرشی، قدسی، ملکوتی، آبی رنگ متضاد اسمانی : ( آسمانی ) ارضی، خاکی، زمینی

اسمانی

<hr> مترادف اسمر : سبزه، گندم گون

مترادف اسمر : سبزه، گندم گون

اسمر

اسمز

اسمن

اسمند

اسمندر

اسموغ

اسموکینگ

اسمیوم

<hr> برابر پارسی : ( آسن ) بَدبو، گندیده

برابر پارسی : ( آسن ) بَدبو، گندیده

اسن

<hr> برابر پارسی : یافته ها، گواهی ها، دفترها، دستک ها، دستک، تزده ها

برابر پارسی : یافته ها، گواهی ها، دفترها، دستک ها، دستک، تزده ها

اسناد

اسنان

اسنه

اسنی

<hr> مترادف اسه : ( آسه ) پایه، محور، آسک، آس، دستاس، سنگ آسیا

مترادف اسه : ( آسه ) پایه، محور، آسک، آس، دستاس، سنگ آسیا

اسه

اسهاب

<hr> مترادف اسهال : شکم روش، لینت مزاج <hr> متضاد اسهال : قبض <hr> برابر پارسی : شکم روی، بیرون روی، شکم روش، آسان روی

مترادف اسهال : شکم روش، لینت مزاج متضاد اسهال : قبض برابر پارسی : شکم روی، بیرون روی، شکم روش، آسان روی

اسهال

اسهل

اسو

اسوار

اسواران

اسواط

اسواق

<hr> مترادف اسود : تیره، سیاه، سیاه چرده، قره، کبود <hr> متضاد اسود : ابیض، بیضا، سپید، سفید

مترادف اسود : تیره، سیاه، سیاه چرده، قره، کبود متضاد اسود : ابیض، بیضا، سپید، سفید

اسود

<hr> مترادف اسودن : ( آسودن ) آسایش کردن، استراحت کردن، آرمیدن، خفتن، خوابیدن، آرام شدن، تسکین یافتن

مترادف اسودن : ( آسودن ) آسایش کردن، استراحت کردن، آرمیدن، خفتن، خوابیدن، آرام شدن، تسکین یافتن

اسودن

<hr> مترادف اسوده : ( آسوده ) آرام، راحت، خاطرجمع، فارغ، بی خیال، فارغ البال، فارغ بال، مرفه، خلاص، سبکبار، بی حرکت، ساکن، آرمیده، مرده، مدفون

مترادف اسوده : ( آسوده ) آرام، راحت، خاطرجمع، فارغ، بی خیال، فارغ البال، فارغ بال، مرفه، خلاص، سبکبار، بی حرکت، ساکن، آرمیده، مرده، مدفون

اسوده

<hr> مترادف اسوده خاطر : ( آسوده خاطر ) آسوده دل، بی تشویش، تامین، خاطرجمع، دل آسوده، فارغ البال، مطمئن <hr> متضاد اسوده خاطر : ( آسوده خاطر ) مشوش، مضطرب <hr> برابر پارسی : ( آسوده خاطر ) آسوده دل، آسوده دل، دل آرام

مترادف اسوده خاطر : ( آسوده خاطر ) آسوده دل، بی تشویش، تامین، خاطرجمع، دل آسوده، فارغ البال، مطمئن متضاد اسوده خاطر : ( آسوده خاطر ) مشوش، مضطرب برابر پارسی : ( آسوده خاطر ) آسوده دل، آسوده دل، دل آرام

اسوده خاطر

<hr> مترادف اسوده دل : ( آسوده دل ) آسوده خاطر، خاطرجمع، فارغ البال، مطمئن <hr> متضاد اسوده دل : ( آسوده دل ) دلواپس، مضطرب

مترادف اسوده دل : ( آسوده دل ) آسوده خاطر، خاطرجمع، فارغ البال، مطمئن متضاد اسوده دل : ( آسوده دل ) دلواپس، مضطرب

اسوده دل

<hr> مترادف اسودگی : ( آسودگی ) آرامش، آسایش، استراحت، راحت، فراغبالی، فراغت <hr> متضاد اسودگی : ( آسودگی ) اضطراب، تشویش، دغدغه

مترادف اسودگی : ( آسودگی ) آرامش، آسایش، استراحت، راحت، فراغبالی، فراغت متضاد اسودگی : ( آسودگی ) اضطراب، تشویش، دغدغه

اسودگی

<hr> مترادف اسوری : ( آسوری ) آشوری

مترادف اسوری : ( آسوری ) آشوری

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید