فرهنگ عمید

<hr> مترادف اهیختن : ( آهیختن ) کشیدن، برکشیدن، برافراشتن، بلند کردن

مترادف اهیختن : ( آهیختن ) کشیدن، برکشیدن، برافراشتن، بلند کردن

اهیختن

او

<hr> مترادف اوا : ( آوا ) آواز، بانگ، صدا، صلا، صوت، لحن، ندا، نغمه، نوا، آوازه، شهرت، صیت

مترادف اوا : ( آوا ) آواز، بانگ، صدا، صلا، صوت، لحن، ندا، نغمه، نوا، آوازه، شهرت، صیت

اوا

اواب

اوابد

<hr> برابر پارسی : پایان، پایان ها، پایان ها، پایانه ها، فرجام ها

برابر پارسی : پایان، پایان ها، پایان ها، پایانه ها، فرجام ها

اواخر

اواخی

<hr> مترادف اوار : ( آوار ) خرابه، دیوار، گردوخاک، خراب، ویران، آواره، دربدر، چپاول، غارت، بی نظمی، تباهی، هرج ومرج، غبار، آزار، رنج، گزند

مترادف اوار : ( آوار ) خرابه، دیوار، گردوخاک، خراب، ویران، آواره، دربدر، چپاول، غارت، بی نظمی، تباهی، هرج ومرج، غبار، آزار، رنج، گزند

اوار

اوارجه

<hr> مترادف اواره : ( آواره ) آسمان جل، آلاخون والاخون، بی خانمان، خانه بدوش، دربدر، سرگردان، ویلان، پراکنده، پریشان، متفرق، تبعید، بی سامان، سرگشته

مترادف اواره : ( آواره ) آسمان جل، آلاخون والاخون، بی خانمان، خانه بدوش، دربدر، سرگردان، ویلان، پراکنده، پریشان، متفرق، تبعید، بی سامان، سرگشته

اواره

<hr> مترادف اوارگی : ( آوارگی ) بی خانمانی، خانه به دوشی، دربه دری، آواری، پریشانی، سرگردانی، تبعید، تبعیدی

مترادف اوارگی : ( آوارگی ) بی خانمانی، خانه به دوشی، دربه دری، آواری، پریشانی، سرگردانی، تبعید، تبعیدی

اوارگی

<hr> برابر پارسی : ( آواریه ) آب دیده

برابر پارسی : ( آواریه ) آب دیده

اواریه

<hr> مترادف اواز : ( آواز ) آوا، بانگ، صدا، صلا، صوت، ندا، آهنگ، ترانه، ترنم، چهچهه، سرود، سماع، نشید، نغمه

مترادف اواز : ( آواز ) آوا، بانگ، صدا، صلا، صوت، ندا، آهنگ، ترانه، ترنم، چهچهه، سرود، سماع، نشید، نغمه

اواز

اوازجو

<hr> مترادف اوازه : ( آوازه ) اشتهار، شهرت، صیت، معروفیت، نام، آواز، آوا، صوت، اطلاع، خبر، شایعه، غوغا، ترانه، نغمه، نوا

مترادف اوازه : ( آوازه ) اشتهار، شهرت، صیت، معروفیت، نام، آواز، آوا، صوت، اطلاع، خبر، شایعه، غوغا، ترانه، نغمه، نوا

اوازه

اوازه خوان

<hr> برابر پارسی : میانه ها

اواسط

اواصر

اوام

<hr> برابر پارسی : دستورها، فرمایش ها

برابر پارسی : دستورها، فرمایش ها

اوامر

<hr> مترادف اوان : آغاز، ابتدا، اوایل، اول، بدو، عنفوان، نخست <hr> متضاد اوان : پایان

مترادف اوان : آغاز، ابتدا، اوایل، اول، بدو، عنفوان، نخست متضاد اوان : پایان

اوان

<hr> برابر پارسی : ( آوانس ) پیش پرداخت، پیش بها، پیش پرداخت، پیش مُزد

برابر پارسی : ( آوانس ) پیش پرداخت، پیش بها، پیش پرداخت، پیش مُزد

اوانس

اوانی

<hr> مترادف اوایل : آغاز، ابتدا، اوایل، اوان، اول، بدو، شروع، عنفوان <hr> متضاد اوایل : اواخر <hr> برابر پارسی : آغاز، پیش ها، نخست ها، آغازها، پیش ها، در آغاز، سرآغاز، نخست ها

مترادف اوایل : آغاز، ابتدا، اوایل، اوان، اول، بدو، شروع، عنفوان متضاد اوایل : اواخر برابر پارسی : آغاز، پیش ها، نخست ها، آغازها، پیش ها، در آغاز، سرآغاز، نخست ها

اوایل

اوب

اوبار

اوباردن

اوبارده

اوبارنده

اوباریدن

<hr> مترادف اوباش : اجامر، اراذل، الواط، بی سروپا، لات <hr> برابر پارسی : فرومایگان، رندان، ولگردان، ناکس

مترادف اوباش : اجامر، اراذل، الواط، بی سروپا، لات برابر پارسی : فرومایگان، رندان، ولگردان، ناکس

اوباش

اوباشتن

اوباشته

اوبردن

اوبه

اوت

اوتاد

اوتار

اوثان

اوثق

<hr> مترادف اوج : ارتفاع، بالا، بحبوحه، بلندی، رفعت، صعود، فراز، قله، منتها، نوک <hr> متضاد اوج : حضیض، نشیب <hr> برابر پارسی : فراز، بالا، بلندی، اوگ

مترادف اوج : ارتفاع، بالا، بحبوحه، بلندی، رفعت، صعود، فراز، قله، منتها، نوک متضاد اوج : حضیض، نشیب برابر پارسی : فراز، بالا، بلندی، اوگ

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید