فرهنگ عمید

روغنکاری

روغنگر

روغنی

روف

روفتن

روفرشی

رولت

روم

روماتیسم

رومال

رومبا

رومه

رومی

رون

روناس

رونجو

<hr> مترادف روند : جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال

مترادف روند : جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال

روند

<hr> مترادف رونده : ذاهب، راهگذر، راهی، رهرو، سالک <hr> برابر پارسی : سیاره

مترادف رونده : ذاهب، راهگذر، راهی، رهرو، سالک برابر پارسی : سیاره

رونده

<hr> مترادف رونق : آبادانی، آبرو، آب وتاب، اعتبار، پیشرفت، تداول، جلا، جلوه، درخشندگی، رواج، روشنی، عمران، نضج، نمود <hr> برابر پارسی : رواگ، روایی، نیکویی

مترادف رونق : آبادانی، آبرو، آب وتاب، اعتبار، پیشرفت، تداول، جلا، جلوه، درخشندگی، رواج، روشنی، عمران، نضج، نمود برابر پارسی : رواگ، روایی، نیکویی

رونق

رونما

<hr> مترادف رونوشت : سواد، کپی، کپیه، مسوده، نسخه

مترادف رونوشت : سواد، کپی، کپیه، مسوده، نسخه

رونوشت

رونویس

<hr> مترادف رونویسی : استنساخ، کپیه برداری، نسخه برداری

مترادف رونویسی : استنساخ، کپیه برداری، نسخه برداری

رونویسی

روپاس

روپاک

روپوست

روپوش

روپوشه

روپیه

روچه

روژ

روکار

روکش

روگردان

<hr> مترادف روی : چهر، چهره، رخسار، رخساره، رخ، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجه، بر، سطح، علو

مترادف روی : چهر، چهره، رخسار، رخساره، رخ، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجه، بر، سطح، علو

روی

روی زرد

روی زردی

روی هم

روی هم رفته

روی گر

<hr> مترادف رویا : احلام، خواب، نوم، واقعه <hr> متضاد رویا : بیداری، یقظه

مترادف رویا : احلام، خواب، نوم، واقعه متضاد رویا : بیداری، یقظه

رویا

<hr> مترادف رویارو : برابر، روبرو، متقابل، محاذی، مقابل

مترادف رویارو : برابر، روبرو، متقابل، محاذی، مقابل

رویارو

رویان

رویان شناسی

رویاندن

رویانده

رویاننده

<hr> مترادف رویت : دید، دیدار، دیدن، مشاهده، نظر <hr> برابر پارسی : دیدن، دید

مترادف رویت : دید، دیدار، دیدن، مشاهده، نظر برابر پارسی : دیدن، دید

واژه های حرف "ر" - فرهنگ عمید