فرهنگ عمید

<hr> مترادف زمامدار : پیشوا، رئیس، سیاستمدار، صندید، مهتر

مترادف زمامدار : پیشوا، رئیس، سیاستمدار، صندید، مهتر

زمامدار

<hr> مترادف زمان : دوران، روزگار، زمانه، دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام، فرصت، مجال، وقت، مدت، موعد

مترادف زمان : دوران، روزگار، زمانه، دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام، فرصت، مجال، وقت، مدت، موعد

زمان

<hr> مترادف زمانه : جهان، دنیا، دهر، گیتی، دوران، روزگار، دوره، زمان، عصر، عهد، آفت

مترادف زمانه : جهان، دنیا، دهر، گیتی، دوران، روزگار، دوره، زمان، عصر، عهد، آفت

زمانه

زمانه ساز

زمترا

زمج

زمجره

<hr> مترادف زمخت : خشن، درشت، زبر، نابهنجار، ناخوار، ناموزون، ناهنجار <hr> متضاد زمخت : لطیف، نرم

مترادف زمخت : خشن، درشت، زبر، نابهنجار، ناخوار، ناموزون، ناهنجار متضاد زمخت : لطیف، نرم

زمخت

زمخک

زمر

<hr> برابر پارسی : اوزمُبورُت

برابر پارسی : اوزمُبورُت

زمرد

زمردفام

زمردنگار

زمردگیا

زمردی

<hr> مترادف زمره : جمع، جمله، عداد، مقوله، جماعت، دسته، طبقه، گروه

مترادف زمره : جمع، جمله، عداد، مقوله، جماعت، دسته، طبقه، گروه

زمره

زمزم

<hr> مترادف زمزمه : پچ پچ، ترنم، درگوشی، نجوا، سرود، نغمه <hr> برابر پارسی : سخن زیرلب

مترادف زمزمه : پچ پچ، ترنم، درگوشی، نجوا، سرود، نغمه برابر پارسی : سخن زیرلب

زمزمه

<hr> مترادف زمستان : شتا

زمستان

زمن

زمنج

زمه

<hr> مترادف زمهریر : برد، برودت، سرما، صندید، یخزدگی <hr> متضاد زمهریر : حرارت، گرما

مترادف زمهریر : برد، برودت، سرما، صندید، یخزدگی متضاد زمهریر : حرارت، گرما

زمهریر

زمو

زمودن

زموده

زمی

زمیاد

زمیل

<hr> مترادف زمین : ارض، اقلیم، بوم، سرزمین، مرزوبوم، حد، مرز، تراب، ثری، خاک، گل، بر، خشکی، ملک

مترادف زمین : ارض، اقلیم، بوم، سرزمین، مرزوبوم، حد، مرز، تراب، ثری، خاک، گل، بر، خشکی، ملک

زمین

زمین بوس

<hr> مترادف زمین دار : فئودال، ملاک، دهقان

مترادف زمین دار : فئودال، ملاک، دهقان

زمین دار

زمین سنبه

زمین شناس

زمین شناسی

زمین لرزه

زمین پیما

<hr> مترادف زمین گیر : خانه نشین، عاجز، علیل، ازپاافتاده، افلیج، فلج

مترادف زمین گیر : خانه نشین، عاجز، علیل، ازپاافتاده، افلیج، فلج

زمین گیر

<hr> مترادف زمینه : اساس، سابقه، شالوده، طرح، عرصه، متن، نقشه، نمودار

مترادف زمینه : اساس، سابقه، شالوده، طرح، عرصه، متن، نقشه، نمودار

زمینه

<hr> مترادف زمینی : ارضی، بری، خاکی، خشکی <hr> متضاد زمینی : آسمانی، بحری، دریایی، سماوی

مترادف زمینی : ارضی، بری، خاکی، خشکی متضاد زمینی : آسمانی، بحری، دریایی، سماوی

زمینی

<hr> مترادف زن : امراء، نسا، بانو، جفت، حرم، زوجه، عیال، متعلقه، منکوحه، همسر، پردگی، مستوره <hr> متضاد زن : مرد، همسر

مترادف زن : امراء، نسا، بانو، جفت، حرم، زوجه، عیال، متعلقه، منکوحه، همسر، پردگی، مستوره متضاد زن : مرد، همسر

زن

<hr> مترادف زن باره : زن باز، زن پرست، زن دوست

واژه های حرف "ز" - فرهنگ عمید