فرهنگ عمید

پوشک

پوشی

<hr> مترادف پوشیدن : دربر کردن، ملبس شدن، پرده پوشی کردن، پنهان کردن، کتمان کردن، مخفی کردن، مکتوم نگاه داشتن، نهفتن، تلبیس، اختفا، فراگرفتن ، آشکار کردن، افشا کردن <hr> متضاد پوشیدن : لخت شدن

مترادف پوشیدن : دربر کردن، ملبس شدن، پرده پوشی کردن، پنهان کردن، کتمان کردن، مخفی کردن، مکتوم نگاه داشتن، نهفتن، تلبیس، اختفا، فراگرفتن ، آشکار کردن، افشا کردن متضاد پوشیدن : لخت شدن

پوشیدن

<hr> مترادف پوشیدنی : پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس، نهفتنی، سر

مترادف پوشیدنی : پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس، نهفتنی، سر

پوشیدنی

<hr> مترادف پوشیده : محجب، محجوب، مستور، ملبس، راز، غیب، مستتر، مضمر، ناآشکار، کتم، مبهم، مجهول، مشکل، مکتوم، پنهان، مختفی، مخفی، مکنون، ناپدید، نهان، نهفته، مسقف <hr> متضاد پوشیده : آشکار

مترادف پوشیده : محجب، محجوب، مستور، ملبس، راز، غیب، مستتر، مضمر، ناآشکار، کتم، مبهم، مجهول، مشکل، مکتوم، پنهان، مختفی، مخفی، مکنون، ناپدید، نهان، نهفته، مسقف متضاد پوشیده : آشکار

پوشیده

پوشیده حال

پوشیده چشم

پوشیده چهر

پوشیدگی

پوشینه

<hr> مترادف پول : اسکناس، بودجه، پیسه، تنخواه، دست مایه، دینار، سرمایه، سکه، مبلغ، مسکوک، نقد، نقدینه، وجه، پل، جسر

مترادف پول : اسکناس، بودجه، پیسه، تنخواه، دست مایه، دینار، سرمایه، سکه، مبلغ، مسکوک، نقد، نقدینه، وجه، پل، جسر

پول

پول دار

پول ساز

پول پرست

<hr> مترادف پولاد : آهن، چدن، فولاد، شمشیر، گرز

مترادف پولاد : آهن، چدن، فولاد، شمشیر، گرز

پولاد

پولادبازو

پولادبست

پولادترگ

پولادتن

پولادخا

پولاددرع

پولادرگ

پولادسا

پولادسم

پولادسنب

پولاده

پولادپوش

پولادچنگ

پولادگر

پولادین

پولانی

پولاو

پولتیک

<hr> مترادف پولدار : توانگر، دولتمند، غنی، متمول، خرپول <hr> متضاد پولدار : بی پول، فقیر

مترادف پولدار : توانگر، دولتمند، غنی، متمول، خرپول متضاد پولدار : بی پول، فقیر

پولدار

پولور

پولونیوم

<hr> مترادف پولک : پول خرد، فلس، صحیفه، صفحه

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید