فرهنگستان زبان و ادب

بازشناسی تصویر

بازشناسی صدا

بازشناسی نشانه

بازشناسی گفتار

بازقلمرواگاهی

بازلاستیک

بازماند

<hr> مترادف بازمانده : به جامانده، بقیه، پس مانده، دنبال مانده، عقب مانده، واپس مانده، به هدف نرسیده، خسته، درمانده، کوفته، وارث، خلف، خویش، قوم

مترادف بازمانده : به جامانده، بقیه، پس مانده، دنبال مانده، عقب مانده، واپس مانده، به هدف نرسیده، خسته، درمانده، کوفته، وارث، خلف، خویش، قوم

بازمانده

بازماندۀ ابرنواختر

بازمایه گذاری

بازمصرف

بازنامزد

بازنشاندن

بازنشانی

بازنمود داده ها

بازنمودهای جمعی

بازنمونه گیری

بازنگری طراحی

بازنگری نقشه

بازه

<hr> مترادف بازو : بازه، ساعد، عضد مرفق ، اهرم، دسته، توانایی، قدرت، قوت، نیرو، یاور <hr> متضاد بازو : ران

مترادف بازو : بازه، ساعد، عضد مرفق ، اهرم، دسته، توانایی، قدرت، قوت، نیرو، یاور متضاد بازو : ران

بازو

بازوبان

بازودرد

بازوپاتباران

بازوی اهرم

بازوی برف پاک کن

بازوی لنگر

بازوی مفصلی

بازوی پاشنه دار

بازویی

<hr> مترادف بازپروری : تربیت، پرورش، اصلاح، آماده سازی، بازسازی جسمی

مترادف بازپروری : تربیت، پرورش، اصلاح، آماده سازی، بازسازی جسمی

بازپروری

بازپیوندخواه

بازپیوندخواهی

بازپیوندش

بازپیکربندی

بازچرخش

بازکربن دهی

بازکننده

بازگردان

بازگردانی

بازگشایش

<hr> مترادف بازگشت : اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب نشینی، عود، مراجعت، نکس

مترادف بازگشت : اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب نشینی، عود، مراجعت، نکس

واژه های حرف "ب" - فرهنگستان زبان و ادب