فرهنگستان زبان و ادب

برگشتگی

برگشتی

<hr> مترادف برگه : ورق، ورقه، تکه کاغذ، جواز، تاییدیه، سند، مدرک، فیش، برش میوه های خشک شده

مترادف برگه : ورق، ورقه، تکه کاغذ، جواز، تاییدیه، سند، مدرک، فیش، برش میوه های خشک شده

برگه

برگه دان

برگواره

برگوارگی

برگوارگی صفحۀ محوری

<hr> مترادف برگچه : برگک، برگ کوچک

مترادف برگچه : برگک، برگ کوچک

برگچه

برگک

برگک شکلات

برگۀ تمبر

برگۀ ثبت نام

برگۀ جمع اوری

برگۀ خروج

برگۀ فراخوان

برگۀ ورود به انبار

برگۀ پرواز

برگۀ گل اذین

برگیرش

برگینه

<hr> مترادف بریان کردن : برشته کردن، بلال کردن، تف دادن، کباب کردن

مترادف بریان کردن : برشته کردن، بلال کردن، تف دادن، کباب کردن

بریان کردن

بریان کن

<hr> مترادف بریدن : قطع کردن، قطع ، گسستن، گسیختن ، اره کردن، قیچی کردن، برش دادن، چیدن، دریدن، شکافتن، جدا شدن، قطع رابطه کردن ، جدایی انداختن، عبور کردن، گذشتن، طی کردن، تعیین کردن، مقرر کردن <hr> متضاد بریدن : پیوند دادن، پیوستن

مترادف بریدن : قطع کردن، قطع ، گسستن، گسیختن ، اره کردن، قیچی کردن، برش دادن، چیدن، دریدن، شکافتن، جدا شدن، قطع رابطه کردن ، جدایی انداختن، عبور کردن، گذشتن، طی کردن، تعیین کردن، مقرر کردن متضاد بریدن : پیوند دادن، پیوستن

بریدن

<hr> مترادف بریده : جدا، قطع، گسسته، منقطع، ناامید، وازده <hr> متضاد بریده : امیدوار

مترادف بریده : جدا، قطع، گسسته، منقطع، ناامید، وازده متضاد بریده : امیدوار

بریده

بریده دان

بریده سازی

بریده شانه ای

بریده نقش

بریده پنجه ای

<hr> مترادف بریدگی : انشقاق، انقطاع، برش، تقیطع، قطع، جدایی، پارگی، دریدگی، زخم

مترادف بریدگی : انشقاق، انقطاع، برش، تقیطع، قطع، جدایی، پارگی، دریدگی، زخم

بریدگی

بریدگی میانگاه

بریل نرمش

برین صوت شناسی

برین صوتی

بز تاتاری حقیقی

بزاق سنگ

بزاق سنگ سازی

بزاوایی

بزرگ برای سن جنینی

بزرگ ترین کران پایین

بزرگ رایانه

بزرگ ساز

بزرگ سازی

بزرگ سرخرگ

بزرگ سرخرگی

بزرگ طحالی

<hr> مترادف بزرگ نمایی : اغراق، مبالغه، آگراندیسمان <hr> متضاد بزرگ نمایی : کوچک نمایی

مترادف بزرگ نمایی : اغراق، مبالغه، آگراندیسمان متضاد بزرگ نمایی : کوچک نمایی

واژه های حرف "ب" - فرهنگستان زبان و ادب