فرهنگستان زبان و ادب

بسپارش حلقه گشا

بسپارش ریشالی

بسپارش میانایی

بسپارش پذیر

بسپارش پفکی

بسپارش چندجزئی

بسپارش کاتیونی

بسپارش کربوکاتیونی

بسپارش گرمایی

بسپارش یونی

بسپایک سانان

بسیارسالاری

<hr> مترادف بشر : آدم، آدمی، آدمی زاد، آدمی زاده، انسان، مردم، ناس <hr> متضاد بشر : حیوان <hr> برابر پارسی : آدمی، آدمیان، مردم، مردمان

مترادف بشر : آدم، آدمی، آدمی زاد، آدمی زاده، انسان، مردم، ناس متضاد بشر : حیوان برابر پارسی : آدمی، آدمیان، مردم، مردمان

بشر

بشقاب پرنده

بشم

بشم بلور

بشم سطحی

<hr> مترادف بشکه : پیت، چلیک، واحداندازه گیری نفت، بسیار چاق، خیکی <hr> برابر پارسی : چوب خُم

مترادف بشکه : پیت، چلیک، واحداندازه گیری نفت، بسیار چاق، خیکی برابر پارسی : چوب خُم

بشکه

بشکۀ بتا

بطری اکمن

بطری رانه ای

بطری مغناطیسی

بطری نانسن

بطری نمونه برداری

<hr> مترادف بعد : بعد | دوری ، فاصله، مسافت، اندازه، وسعت، جنبه، جهت، نظر، منظر، دیدگاه <hr> متضاد بعد : قرب <hr> برابر پارسی : پس، دوری، آنگاه، آینده، پس از این، دورا، دیگر، سپس، سویگان | ( بُعد ) فرانمون، فرامون، سویگان، سوی، سو، راستا

مترادف بعد : بعد | دوری ، فاصله، مسافت، اندازه، وسعت، جنبه، جهت، نظر، منظر، دیدگاه متضاد بعد : قرب برابر پارسی : پس، دوری، آنگاه، آینده، پس از این، دورا، دیگر، سپس، سویگان | ( بُعد ) فرانمون، فرامون، سویگان، سوی، سو، راستا

بعد

بـازدارنده های خوردگی چاه های نفت و گاز

بقای شیء

بقایای کشتی

بلال پوش

بلالچه

بلدرچین حقیقی

بلشویسم

بلشویک

بلشویکی

<hr> مترادف بلم : جهاز، زورق، قایق، کرجی

مترادف بلم : جهاز، زورق، قایق، کرجی

بلم

<hr> مترادف بلم ران : قایقران، کرجی بان

مترادف بلم ران : قایقران، کرجی بان

بلم ران

بلم رانی

بلم کانادایی

بلند شاخه ای

<hr> مترادف بلندا : ارتفاع، بلندی ، ژرفا <hr> متضاد بلندا : پهنا

مترادف بلندا : ارتفاع، بلندی ، ژرفا متضاد بلندا : پهنا

بلندا

بلنداسکله

بلندای تاج

بلندای توف کشند

بلندکمان

بلندگوی در

<hr> مترادف بلندی : ارتفاع، اوج، علو، رفعت، سربالایی، فراز، قدر ، رسایی، شدت، طول، درازی، ارزش، اعتبار، طولانی بودن <hr> متضاد بلندی : پستی، حضیض، سفل، کوتاهی

مترادف بلندی : ارتفاع، اوج، علو، رفعت، سربالایی، فراز، قدر ، رسایی، شدت، طول، درازی، ارزش، اعتبار، طولانی بودن متضاد بلندی : پستی، حضیض، سفل، کوتاهی

واژه های حرف "ب" - فرهنگستان زبان و ادب