فرهنگستان زبان و ادب

بلندی هراس

بلندی هراسانه

بلندی هراسی

<hr> مترادف بلور : آبگینه، زجاج، شیشه، شیشه شفاف، منشور، کریستال <hr> برابر پارسی : مَها، زمج، مها

مترادف بلور : آبگینه، زجاج، شیشه، شیشه شفاف، منشور، کریستال برابر پارسی : مَها، زمج، مها

بلور

بلور انباشتی

بلور برف

بلور برگی

بلور تنگ چین

بلور تیغه ای

بلور دوقلو

بلور دگرگونی

بلور ستونی

بلور سوزنی

بلور فروالکتریکی

بلور مویین

بلور مکعبی تنگ چین

بلور میکایی

بلورجات

بلورش جمعی

بلورشکفت

بلورنگاشت

بلوره

بلورهای توده ای

بلورهای خاویاری

بلورهای خوشه انگوری

بلورهای شعاعی

بلورهای قشری

بلورهای قلوه ای

بلورهای مشبک

بلورهای نخودی

بلورهای نواری

بلورهای واگرا

بلورهای پرسان

بلورهای پستانی

بلورهای گویچه ای

بلورپروری

بلورک

بلوری شدن

بلوری شده

بلوری کردن

<hr> مترادف بلورین : بلوری، بلورینه، شیشه ای، از جنس بلور، بلوره، کریستال، متبلور <hr> متضاد بلورین : سفالین

مترادف بلورین : بلوری، بلورینه، شیشه ای، از جنس بلور، بلوره، کریستال، متبلور متضاد بلورین : سفالین

بلورین

بلورینگی

<hr> مترادف بلوغ : تکلیف، رسایی، رشد، کمال <hr> برابر پارسی : رسایی، بُرنایی، رسیدگی، بالش، برنایی، پزاوَش

مترادف بلوغ : تکلیف، رسایی، رشد، کمال برابر پارسی : رسایی، بُرنایی، رسیدگی، بالش، برنایی، پزاوَش

واژه های حرف "ب" - فرهنگستان زبان و ادب