فرهنگستان زبان و ادب

جان گهواره

جانبی نگاره

<hr> مترادف جاندار : جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی نفس، زنده <hr> متضاد جاندار : بی جان

مترادف جاندار : جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی نفس، زنده متضاد جاندار : بی جان

جاندار

جاندارپنداری

جانداری

جانشانی پس رو

جانشین اعلامی

جانشین برخاست

جانشین سازی

جانشین شیر

جانشین شیر مادر

جانشین مبدا

جانشین مقصد

جانشین پنیر

جانشین چربی

جانشین کره

جانشین کرۀ کاکائو

جانشین گوشت

<hr> مترادف جانشینی : خلافت، قائم مقامی، نیابت، ولایتعهدی، وکالت

مترادف جانشینی : خلافت، قائم مقامی، نیابت، ولایتعهدی، وکالت

جانشینی

جانشینی متقابل

جانمای بارگنج

جانمایی صفحه کلید

جانمایی علامت

جانهی

جانور سیاسی

جانوران

جانوران ابزی

جانورریخت

جانورشناسی

جاپا

جاپایابی دنا

جاگوشتی

جاگیری فشرده

جای داده

جای درج نشانی

جای دهی

جای نامه

جای گشت دوری

جای گشت زوج

جای گشت فرد

جای گیری مهاجرتی

جایمان

جایمان افقی

جایمان عمودی

جایمان لتی

جایمان نقطه ای

جایمان گروهی

<hr> مترادف جایگاه : جا، قرارگاه، ماوا، محل، مرکز، مسکن، مقر، مکان، منزل، موضع، موقف، موقعیت، درجه، مرتبه، مقام

مترادف جایگاه : جا، قرارگاه، ماوا، محل، مرکز، مسکن، مقر، مکان، منزل، موضع، موقف، موقعیت، درجه، مرتبه، مقام

جایگاه

واژه های حرف "ج" - فرهنگستان زبان و ادب